با بدن درد شدیدی که داشتن لباسام و پوشیدم و رفتم سمت اتاقی که ساعاتی پیش اون تو بودم،حیف خسته تر اونیم که بخوام لجبازی کنم وگرنه از لجش همونجا رو تختش میخوابیدم
هر قدم که بر میدارم که برامیدارم همزمان میشه با نفس تیزی که از درد و ترس میکشم
همونجوری آهسته قدم برمیداشتم که بی حواس خوردم به یکی
سینی کوچکی که دستش بود افتاد و محتواش هزار تیکه شد منم نتونستم تعادلم رو حفظ کنم محکم خوردم زمین خوردم زمینشیئ تیزی که کف دستم حس کردم دردی به دردام اضافه کرد
"*اخ
"#معذرت میخوام قربان لطفا من رو ببخشید
به دخترک و لحن نگرانش توجهی نکردم و کف دست درناکمو آروم بالا آوردم
بریدگی بزرگ بود اما فک نکنم عمیق باشه
به دختره نگاه کردم که داشت کند کاریشو از رو زمین جمع میکرد یکم که دستش رو جلو برو نگاهش به چند قطره خون رو زمین افتاد نگاه
ترسیدشو رو بدنم چرخوند و رو کف دستم متوقف شدبه ثانیه نکشید که دستمو بین دستاش گرفت
داشت زخممو انالیز میکرد
بی توجه بهش دستمو از دستاش بیرون کشیدم و بلند شدم سمت اتاقم رفتماز جاش بلند شد و سمتم دویید
"#لطفا اجزای بدید زخمتون رو پانسمان کنم"
*خودم درستش میکنم"
فک کنم بیخیالی لحنم زیادی دروغم رو لو میداد
چشمای ملتمسشو به چشمام دوخت
"#خواهش میکنم اجازه بدید زخمتون رو پانسمان کنم"
هوف کلافه ای از خستگی و دردسرهای تموم نشدنیم کشیدم"*پنج دقیقه دیگه بیا"
کف دستم میسوخت و خون چکه میکرد
واقعا ممنونم خدایا حالا علاوه بر سرم و کمرم و باسنم؛دستم هم درد میکنه
تمام عضله هام گرفته و کوفتس،احساس مرگ دارم
به سختی لباس هام رو با یه ست هودی شلوار عوض کردمهوای عمارت یه مقدار خیلی کمی سوز داره و تو این شرایط واقعا نمیخوام مریض شم
ساعت روی دیوار 7:30 رو نشون میداد
دلم میخواد اینقدر بخوابم که خستگی این دو سال و یک روز نحص در بیاد
هر چند بعید میدونمصدای در اومد
"#میتونم بیام تو""*بیا"
درو باز کرد و وارد شد با جعبه کوچیک کمک های اولیه تو دستشاومد و کنارم روی تخت نشست
به دستم اشاره زد"#اجازه هس"
سر تکون دادم دستمال مرطوبی برداشت و خون های خشک شده دور
زخمم رو پاک کردتوجهم به صورتش جلب شد برای خدمتکار بودن زیادی زیباست
مهربون و دلنشینه چشمای گرد و درشت ،بینی که به صورتش میاد، لبای
نازک، پوست سفید و صافش موهای کوتاه و قهوهای
نگاه انالیز گرمو از صورتش گرفتم و به دستم دادم
YOU ARE READING
2 years & 1 month
Romance🥀Gener : Romance , Dram , Daddy kink , Smut , 🥀Couple : Kookmin , Chanbaek 🥀writer :Dury 🥀Up : Sunday 📜خلاصه فیک: "شروع کن" زن مسن گفت و دختر جلو اومد پسرک ترسیده قدمی عقب رفت که بازوش در دست های نه چندان قدرتمند زن گیر افتاد "بزار کارشو بکن...