⚜️𝑴𝒂𝒚𝒅𝒂𝒚 3⚜️

176 46 6
                                    

توی ماشین نشسته بودن، میدید که چانیول چطور خودشو کنترل میکنه تا سرش فریاد نکشه، دستاش دور فرمون فشرده میشدن. بکهیون حس می‌کرد که چانیول به شدت عصبانیه. اون هرگز دست روش بلند نکرده بود، دوست پسرش سرد و خشن بود ولی فقط با بقیه، به غیر از موقع سکس هرگز با خشونت باهاش رفتار نمیکرد. سکس هم خب...یه جور کینک داشتن، اما هرگز زیاده روی نمیکردن.
بدون هیچ بحث و مشاجره ای به عمارت رسیدن، چانیول بعد از پیاده شدن از ماشین و انداختن سوئیچ تو دست نگهبان بدون توجه به بکهیون به داخل رفت. بکهیون هم با آهی که از نهادش خارج شده بود، شُل و وِل داخل شد. چان رو دید که طبق روال عادی به سمت اتاق خواب میره. اون هم پشت سرش رفت و با دیدن در بسته ی حموم متوجه دوش گرفتنش شد. لباس های بیرونش رو از تنش خارج و با لباس های خونگی عوضشون کرد، مست بود اما تا لحظه ای که چانیول رو ندیده بود. حضورِ چان، اون هم با اون حال و احوالات، حتی اگه تا خرخره هم مست بود، باعث میشد همه چی از سرش بپره. از پارچِ کنارِ تخت، داخل لیوان برای خودش آب ریخت تا کمی گُر گرفتگی بدنش رفع بشه. میخواست همراه چان دوش بگیره اما یه جورایی جرأت انجام این کار رو نداشت، منتظر موند تا کارش تموم بشه. نیم ساعت از اون موقع گذشت، نمیدونست چرا حالش داشت وخیم تر میشد. بدنش داغ کرده بود و از تو داشت آتیش میگرفت. یه حس هایی اون پایین مایین ها داشت فعال میشد. شبیه گربه ها که زمان هیتشون فرا میرسید. مسخره بود. خواست دمای اتاق رو کمتر کنه که چانیول از حموم بیرون اومد.
نگاهی به بدن عضله ای دوست پسرش کرد، قطرات آب روی اون عضله ها باعث می‌شد حالش خراب تر بشه. اما درعین حال میخواست، میخواست که توسط اون بازوهای قوی لمس بشه، فاک حتی تصورش هم هیجان انگیز بود.
چانیول پوزخندی روی لب داشت:

_هیون بهتره بری دوش بگیری، بوی تند الکل حالم رو بهم میزنه.

اما بک تو حال خودش نبود و به سمت دوست پسرش قدم برداشت. تو فاصله سی سانتی ازش ایستاد طوری که نفس های داغ چان به پوست صورتش برخورد می‌کرد.
دست هاش رو روی شکمش کشید.

_میخوامت چان.

پوزخند چان تبدیل به لبخند عمیقی شد.

_اون وقت رو چه حسابی فکر میکنی خواسته ات برآورده میشه؟

با لحن خماری پرسید.

_خودت گفتی تنبیه ام میکنی مگه نه؟

_خب؟

_خب نداره، میخوام تا خود صبح حست کنم. عمیق، هر مدلی که بخوای.

_خیل خب، برو روی تخت دراز بکش تا منم بیام.

بکهیون به خیال خام که قراره به خواستش برسه، اما از نقشه شوم دوست پسرش خبر نداشت.

_امشب میخوام دست و پاتو ببندم بک، گگ هم همینطور. مشکلی که نداری؟

𝑴𝒂𝒚𝒅𝒂𝒚Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt