⚜️𝑴𝒂𝒚𝒅𝒂𝒚 7⚜️

176 43 5
                                    

۲۴ ساعت کذایی از بیهوشی بکهیون میگذشت و تغییری ایجاد نشده بود. چانیول از همه لحظه های سختی که تو زندگیش سپری کرده بود، شکسته تر و داغون تر شده بود. حتی اجازه ملاقات رو بهش نمیدادن، فقط یه لمس، حتی اجازه یه لمس رو نداشت، ولی میدونست اگه اون دستای سرد و رو لمس کنه حالش از این بدتر میشه، نمیخواست و نمیتونست.

_چانیول میخوای وقتی چشماش رو باز کرد تو از اون طرف پس بیفتی؟ چرا با خودت این کار رو میکنی پسر، حالش خوب میشه.

ییشینگ با لحن دلسوزانه ای باهاش صحبت میکرد.

صدای خش دار و ضعیف چانیول به گوشش رسید.

_ا...اگه...بیدار نشه...شینگ...میم...میمیرم...نمیتونم...

ییشینگ کنارش نشست و سخت در آغوشش گرفت، یه آغوش برادرانه.

_این حرفا رو نزن چان، امیدت رو از دست نده، اون بیدار میشه، تو رو داره، به خاطر تو بیدار میشه.

چانیول از دور حضور کسی که آشنا بود رو حس کرد.
پیتر بود، بعد از یه روز بالاخره خودش رو داشت نشون میداد. تو نگاهش غم و پشیمونی بود‌.
چند قدم دیگه و دقیقا کنارش ایستاده بود.

_چا....چانیول....من....من....نتونستم....مراقب...مراقبش...باشم....ببخشید...

چانیول که به خاطر اشک تو چشماش پیتر رو تار میدید، با بستن چشماش قطره اشکی از چشماش روی صورتش سُر خورد.

_مسخره بازی در نیار پیتر، خودتم میدونی تقصیر تو نبود.

_اما...اگه....زود....زودتر....میچرخوندمش....میشد. اگه زودتر....میدیدمش...میشد.

_مشخص شده کار کیه؟ عمدی بوده؟

_نه...فعلا....چیزی..‌.مشخص....نیست.

_______________

_حالش چطوره؟

_فعلا بیهوشه، ۲۴ ساعت زمان داره، بعد از اون اگه بیدار نشه...

_حتما الان حسابی داغون و پریشونه.

خنده تلخی روی لب هاش ایجاد شد. چطوری کارشون به این جا رسیده بود. چطوری از اون دوستی، این فاجعه باقی مونده بود، اون عشق یه طرفه به چانیول و طرد شدن از سمتش براش حکم مرگ داشت، تحقیر شده بود.

_دستور چیه قربان؟

سهون نگاهی به شین هه انداخت و تو فکر فرو رفت.
با فکر به گذشته آتش انتقام تو وجودش شدت گرفت. بدون فکر کردن به عواقبش تصمیم مضحکی گرفت.

_یه نفرو بفرست خلاصش کنن.

_چی؟؟ قربان...شما...

_نشنیدی چی گفتم؟

با فریاد سهون شین هه به خودش لرزید و سریع اطاعت کرد و از اتاق خارج شد.
با خودش فکر کرد، این پسر قطعا جنون داره وگرنه هر آدم احمقی هم میدونه این کار یعنی اینکه خودتو عملا لو بدی و بندازی تو دهن شیر.

𝑴𝒂𝒚𝒅𝒂𝒚Where stories live. Discover now