پارت۳

495 76 10
                                    

آخرای جشن بود و یونگی کلافه از اینکه آلفاش با حرفش امگا رو فراری داده بود و جیمین تا الان حتی نیم نگاهی هم سمتش نمی انداخت کرواتشو شل کرد.آلفاش زیاده روی کرده بود،میترسید جیمین دیگه سمتش نیاد.

-«صبر کن،چرا اینقدر نگرانم که اون امگا ازم دوری میکنه یا نه؟من با یه اشاره امگا های زیباتری رو میتونم داشته باشم اون بچه دیگه زیادی داره تو ذهنم مانور میده»

-«صبر کن،چرا اینقدر نگرانم که اون امگا ازم دوری میکنه یا نه؟من با یه اشاره امگا های زیباتری رو میتونم داشته باشم اون بچه دیگه زیادی داره تو ذهنم مانور میده»

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

با این فکر خودشو از فکر کردن به اون موچی منع کرد ولی خب تلاش برای فکر نکردن هم باعث فکر کردن میشه.هوسوک با دیدن یه آلفای اصیل کنار جیمین عصبی پاشو به زمین میکوبید و حرصی به اونا نگاه میکرد.

׫اون آلفای لعنتی کنار چیم چکار میکنه؟!چی داره میگه که جیمین اینطوری واسش میخنده؟!اون خنده های کوفتیت رو جمع کن پارک جیمین وگرنه تضمین نمیکنم چشمای اون آلفا که زل زده بهت رو در نیارم.»

از فکر خودش تعجب کرده بود،اون هیچ وقت به هیچ امگایی اینقدر احساس مالکیت نداشت که اینجوری از حرص و عصبانیت بخواد چشمای یه نفر اونم آلفا رو دربیاره اون امگا باهاش چکار کرده بود.

جیمین حس میکرد چند نفر بهش خیره شدن و این اذیت میکرد برای همین بیشتر خودشو به دوست دوران بچگیش نزدیک کرد و مینهو که متوجه اذیت شدن رفیق کوچولوش شده بود سعی کرد تا حد امکان نگاه های بقیه روی جیمین رو محدود کنه و با شوخی هاش حواس جیمین رو پرت میکرد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

جیمین حس میکرد چند نفر بهش خیره شدن و این اذیت میکرد برای همین بیشتر خودشو به دوست دوران بچگیش نزدیک کرد و مینهو که متوجه اذیت شدن رفیق کوچولوش شده بود سعی کرد تا حد امکان نگاه های بقیه روی جیمین رو محدود کنه و با شوخی هاش حواس جیمین رو پرت میکرد.

با تموم شدن جشن جیمین بالاخره به سمت هیونگ ها و دونسنگ های جدیدش رفت.با نزدیک شدن جیمین هوسوک و یونگی چهره‌ی بی خیالی به خودشون گرفتن و باعث نگاه های شیطون جین و کوک شدن.جیمین با لبخند گفت:

♪singer omega♪Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang