my miracel | kookjin

481 70 45
                                    

(ژانر امپرگ هست. خلاصه که تعجب نکنید😂)

"با اختیارات قانونی که به من داده شده، شناسنامه‌ی کیم هانول باطل و به فامیل قانونی او 'جئون هانول' تغییر میابد. هم‌چنین حضانت به پدر او 'جئون جونگکوک' داده میشود."

بدنش به لرزه افتاده بود. پاهاش رو تند‌تند به زمین میکوبید و هم‌زمان لبهاش رو گاز میگرفت. نمیخواست جلوی 'اون مرد' ضعیف جلوه داده بشه...با چشم‌های پر از اشکش، به جئون متکبری که با لبخندی حق به جانب به او خیره شده بود نگاه کرد و به سمت جایگاه متهم رفت.

"م_من میتونم بچه‌ام رو بزرگ کنم اقای قاضی...خواهش میکنم حضانت رو برگردونید. اون مرد یه متظاهره! یه شیاده، من ن_نمیزارم بچه‌ام پیش اون بزرگ شه...این عوضی چند سال پیش بهم خیانت کرد. وقتی هانول رو باردار بودم!...مسلما الان هم همون آشغالیه که بود...هر شب با یکی میخوابه و من نمییییخوام بچه‌ام این صحنه‌ها رو ببینه..."

وکیل اقای جئون ایستاد و گفت:

"اعتراض دارم اقای قاضی...ایشون داره به موکل من افترا میزنه. ایشون 2 ساله مجرد هستند و با کسی دیده نشدند. و اقای کیم سوکجین با اسناد غیر قابل مستند ایشون رو متهم میکنند."

قاضی با جدیت به پسر گریانی که این پا به اون پا میشد و سعی داشت با گاز گرفتن لبهاش گریه‌هاش رو کنترل بکنه نگاه کرد و لب زد:

"چی داری بگی؟...میخوای به جرم افترا 4 ماه بندازمت زندان؟ اصلا به چه حقی 1 سال و نیم خودت و بچه‌ات رو مخفی کردی؟ میدونی اگر اقای جئون برای کار‌های ظالمانه‌ای که در حقش کردی ازت شکایت کنه باید چند سال آب‌‌خنک بخوری؟"

سوکجین بیشتر از قبل لبهاش رو نیش زد و با صدایی که به زور شنیده میشد گفت:

"م_من...بچه‌ام رو بهش نمیدم..."

قاضی پوزخندی زد و جواب پسر رو داد:

"متاسفانه باید بگم اقای جئون حکم حضانت داره و تو نمیتونی با خودخواهیت این حق رو ازش بگیری..."

رو به اقای جئون کرد و ادامه داد:

"اقای جئون، پسرتون رو میتونید یک ساعت دیگه تحویل بگیرید چون این اقا ممکنه دوباره با بچه‌اتون فرار کنه!...شناسنامه‌ی جدیدش هم تا چند روز دیگه حاضر میشه. اقای کیم سوکجین به جرم افترا، و پنهان کردن پسرتون چهار ماه به زندان باید بره، تمایل دارید ازش شکایت کنید یا رضایت میدید؟..."

 جئون نگاهی به چشمای قرمز شده‌ی سوکجین انداخت و به سمت جایگاه اومد. با لحنی مودبانه لب زد:

"رضایت میدم اقای قاضی. و در ضمن، من نمیخوام اون رو از هانول محروم کنم. سوکجین میتونه هر وقت دلش میخواد به دیدن هانول بیاد"

قاضی لبخندی زد اما با فریاد سوکجین دوباره اخم همیشگی‌اش روی صورتش برگشت

"خفه‌شو عوضی متظاهر...فکر کردی منم مثل بقیه عاشق حرفای قشنگت میشم و گول میخورم...تو هانول من رو میگیری چون من رو عذاب بدی."

Bts ScenarioWhere stories live. Discover now