(سلام به ریدرهای گلم؛ بچهها یک مورد رو لازم دونستم قبل از شروع بگم. من یک ot7 هستم و از صمیم قلبم تمام اعضای بیتیاس رو دوست دارم. اگر توی این سناریو به جیمین یا تهیونگ شخصیت بدی دادم به این دلیل نیست که ازشون بدم میاد. فقط و فقط به این خاطره که درواقع با چهرههای اعضای بیتیاس بهتر اشناییم و بهتر میتونیم کارکتر فیک رو با حرکات صورتشون تصور کنید. در هر صورت این رو گفتم که بدونید و براتون سوتفاهم نشه عشقای من. و در اخر از طرفدارهای موچی کوچولو یا خرس عسلیمون عذر میخوام اگه ناراحت شدند)
________________________
[فلاش بک؛ اکتبر دو سال پیش]
اعضای تیم بیسبال الجی بعد از بردهای پشت سر هم و در اخر اول شدن در لیگ kbo، تونستند بار دیگه خوش بدرخشند و به خاطر تلاشهای پیدرپی تیم، شرکت الجی اونها رو به یک مسافرت تفریحی در جزیرهی جیجو برد.
بنر بزرگی در نزدیکی ساحل جیجو زده بودند و مردم با دیدن بازکنان تیم محبوبشون ازشون تشکر میکردند. بعضی از بازیکنان اعضای خانوادهشون رو اورده بودند و بقیهی اونها ترجیح داده بودند از این دورهمی دوستانه استفاده کنند. البته جونگکوک ترجیح داده، دوست پسر کیوتش رو با خودش بیاره...
"متشکرم..."
بعد از اینکه کنار ساحل، یکی از بازکنان رو پیدا کردند و عکس دو نفرشون رو گرفتند، جین به سمت دوربین پولاریدش دوید و به عکس نگاه کرد. از اون بازیکن تشکر کرد و به عکسی که به خوبی ازشون گرفته شده بود نگاه کرد. جونگکوک میتونست از خندهی بزرگ پسر روی صورتش متوجه خوب شدن عکس بشه.
جین با همون لبخند درخشان سمت جونگکوک دوید و گفت:
"ببین چقدر خوب شده عزیزم..."
جونگکوک با لبخندی به عکس نگاه کرد؛ اما اون لبخند به ثانیهای نکشید که به اخم تبدیل شد. جونگکوک نگاهی به عکس و نگاهی به شلوارک کوتاه سوکجین انداخت. بخاطر نزدیک بودن به دوست پسرش، نمیدونست تا این حد رونهای سفید و جذاب جین مشخصه...
با جدیت به جین نگاه کرد و لب زد:
"جین، این چیه پوشیدی؟"
سوکجین با تعجب نگاهش رو بین شلوارک صورتی رنگ و صورت اخموی جونگکوک چرخوند و گفت:
"توی عکس زشت افتادم؟"
به خاطر نوسانات خلقی اعتماد به نفسش خیلی ضعیف شده...
جونگکوک به دور و اطراف نگاهی انداخت و با دیدن هم گروهیهاش که به دوست پسرش نگاه میکردند، اخمش غلیظتر شد. به سوکجین نگاه کرد و جواب داد:
"نه عشقم...تو همیشه خوشگلی. فقط الان زیادی..."
حرفش رو خورد. جین شونهای بالا انداخت و همونطور که با لبهای جمع شده به عکس نگاه میکرد راه افتاد. جونگکوک لبخند زد و سویشرت مشکیاش رو در اورد. به جین نزدیک شد و از پشت بغلش کرد. سوکجین نیم نگاهی به جونگکوک انداخت و گفت:
YOU ARE READING
Bts Scenario
Fanfictionدر این بوک از شیپهای مخلتف bts سناریو گذاشته میشه بعضی از داستانها وانشات و بعضی هاشون چند شاتیه... قراره داستان های کوتاه اما جالبی رو توی این بوک بخونید. در مورد ژانرش هم، همه چی هست...از مافیایی گرفته تا فلاف و مدرسه ای، امپرگ تا ماوراطبیعه، اک...