با انرژی فراوون توی پاساژ بزرگ لوازم الکترونیکی قدم میزد و با هیرت بی اندازه ای به باند ها و وسایل مناسب برای تزئینات استیج نگاه میکرد.
حس میکرد با هر قدمی که بر میداره و نمایان شدن هر جسم جدیدی مقابل چشم هاش پشت اون شیشه های ویترین ، موهای تنش از شدت هیجان شادی سیخ میشن."وای تهیونگگگگ نگاه کنننن ، اینا خیلی قشنگن." با هیجان گفت و با چشم های ستاره بارونش به تهیونگ که با لبخند افتخار امیزی نگاهش میکرد خیره شد.
_"معلومه که هرچی تو انتخاب کنی قشنگه امگای کوچولو." تهیونگ با لحن مهربون و جنتلمنانه ای گفت و چشمکی به جیمین زد که لپ های امگای بیچاره به سرعت گل انداخت که از دید تهیونگ مخفی نموند.
اخم غلیظی بین ابرو هاش نشست و صورتش رو چرخوند تا گونه های سرخش بیشتر از این آبروش رو نبره.
"آلفاااا... اذیتم نکن." با قاطعیت و عصبانیت قابل توجهی گفت و به راهش ادامه داد.تهیونگ ریز خندید و دوباره در حالی که دست هاش توی جیب شلوارش فرو رفته بود دنبال جیمین درست مثل یک جوجه اردک که دنبال مادرش میکنه ، قدم های اهسته ای بر میداشت و از دیدن هیجان و لذتی که توی چشم های اون امگای کوچیک بود لذت میبرد.
جیمین به یکباره ایستاد و محو تماشای چیزی شد. تهیونگ که دیر متوجه ایستادن پسر شده بود درحالی که سرش پایین بود و فکر میگرد به ارومی با بدن امگا برخورد کرد. اما با ندیدن اعتراضی از جانب جیمین رد نگاه امگا رو گرفت و با دیدن ستاره ی درخشان آبی رنگی که تقریبا هم قد و اندازه ی یه بچه ی ده ساله بود مواجه شد.
انگار اون امگای خوش ذوق بالاخره چیزی که میخواست رو پیدا کرده بود."اون... مطمئنم که اون روی استیج فوق العاده میشه الفا." جیمین گفت و با ذوق به سمت تهیونگ برگشت.
و تهیونگ فکر کرد که چقدر از صدا الفا صدا شدنش توسط جیمین لذت میبره.
هیچ امگایی وجود نداشت که الفایی که جفتش نیست رو اونقدر نزدیک و قابل اعتماد به خودش بدونه که الفا صداش بزنه.
تهیونگ عاشق جیمین نبود و حتی قصدی برای میت شدن باهاش نداشت و خوب میدونست که جیمین هم علاقه ای بهش نداره. اونا دوتا دوست بودن که از بچگی با هم بزرگ شدن. به یک مدرسه رفته بودن ، یک رشته رو انتخاب کرده بودن و حالا تو یه حرفه کار میکردن.
البته ناگفته نمونه که جیمین همیشه بهتر از پسرک الفا عمل میکرد ، درست برعکس انتظار جامعه ای که امگا هارو ضعیف و ناتوان میدونست.اما این پسر امگا که حالا با تعجب بهش خیره شده و دلیل بی جواب موندن حرفش رو از جانب تهیونگ میپرسه ، تونست با تبدیل شدن به بزرگ ترین ایدل با ارزش تجاری بالا ، گرفتن سفارت برند های مختلف داخلی و خارجی و رکورد زدن تو چارت های هفتگی و سالینای دنیا ، به تمام مردم جهان ثابت کنه که امگا ها اگر خودشون بخوان میتونن حتی خیلی بهتر از الفا های خون خالص عمل کنن و تهیونگ از این بابت خوشحال بود.
YOU ARE READING
𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱
Fanfictionجیمین امگا و آیدل معروف بعد از اینکه با دوستش تهیونگ از خرید بر میگرده توسط یه آلفای خون خالص و بی رحم دزدیده میشه. چی انتظار امگای بیچاره رو میکشه؟ _________________________________________ عنوان : Pure Blood | خون خالص نویسنده: AHURAPAKZAD ژانر...