با صدای بلند شکستن در چشم هاش رو به سختی باز کرد. دیدش اونقدر تار بود که نمیتونست تشخیص بده شخصی که داره به سمتش میدوه کیه.تنش تو اتیش داغی میسوخت و گلوش خشک شده بود ، تمام تنش درد میکرد و سرش همزمان با ضربان تند قلبش نبض میزد.
دست ها و پاهاش جونی برای تکون خوردن نداشتن و گوش هاش چیزی نمیشنید.
چه بلایی سرش اومده بود که انگار توی مرگ هنوز زندگی میکرد؟
با درد وحشتناکی که توی تنش پیچید فهمید که اون شخص ، بدنش رو توی آغوشش گرفته و داره به سمت در خروجی خونه میدوه.نفس هاش اروم و کند بود و سرش گیج میرفت ، حالش به هم میخورد و معده اش به هم میپیچید ، قفسه سینش به شدت درد میکرد و میتونست احساس کنه که توی دمای زیاد بدنش داره میسوزه و ذوب میشه.
پلک هاش دیگه جونی برای باز موندن نداشتن پس چشم هاش رو بست و به خودش اجازه داد تا دوباره تو دنیای خواب غرق بشه......................
از ماشین پیاده شد و به سمت ورودی اورژانس دوید و فریاد زد:
"کمک کنین ، لطفا ، اون حالش خوب نیست."پزشکی که مشغول صحبت کردن با پرستار ها بود به سرعت به سمت تهیونگ برگشت و به سمتش دوید و درحالی که سعی میکرد الفایی که به شدت رایحه ی ترسیده اش رو ازاد میکرد رو اروم کنه به پرستار ها اشاره کرد که با برانکارد ، شخص بیمار رو از توی ماشین الفا خارج کنن.
_"اقا لطفا اروم باشید ، اینجا بیمارستانه و تعداد زیادی از بیمار ها و کادر درمان امگا هستن ، لطفا رایحه ات رو کنترل کن ، من بهت قول میدم که حال بیمارتون خوب میشه."
پزشک گفت و تهیونگ به چشم های بتا خیره شد ، اون چطور فهمیده بود داره رایحه ازاد میکنه؟آلفا که حالا به خودش اومده بود نفس بریده ای کشید و به سختی رایحه ی ترسیده اش رو کنترل و نهایتا بلاک کرد.
پرستار ها و بیمار هایی که در معرض رایحه اش بودن ، بالاخره نفس راحتی کشیدن و با کنترل بیشتری مشغول انجام کارهاشون شدن.
پزشک بتا به سمت اتاقی رفت که جیمین رو برده بودن ، بالای سر امگا ایستاد و بعد از چک کردن علائم حیاتی بیمارش آهی کشید و به سمت تهیونگ که در سکوت و نگرانی به دیوار تکیه زده بود و به چشم های بسته ی جیمین خیره بود ، برگشت و پرسید:
_"شما جفتش هستین؟"تهیونگ به شدت سرش رو به نشونه منفی تکون داد و تکیه اش رو از دیوار گرفت.
_"عجیبه..." پزشک گفت و دوباره به جیمین نگاه کرد.
آهی کشید و به پرستار بتا گفت:
_"بهش مهارکننده فرومون و ارامبخش تزریق کن."پرستار سرش رو به نشانه تفهیم تکون داد و مشغول شد.
پزشک به سمت آلفا رفت و کنارش ایستاد.
_"امگایی که همراهتونه با جفتش به مشکل خورده؟"
YOU ARE READING
𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱
Fanfictionجیمین امگا و آیدل معروف بعد از اینکه با دوستش تهیونگ از خرید بر میگرده توسط یه آلفای خون خالص و بی رحم دزدیده میشه. چی انتظار امگای بیچاره رو میکشه؟ _________________________________________ عنوان : Pure Blood | خون خالص نویسنده: AHURAPAKZAD ژانر...