,Part 10,

984 99 15
                                    


نمیدونست دقیقا چه مدتیه که تو خواب و بیداری به اتفاقی فکر میکنه که دیشب افتاد.
با اینکه تمام طول عملیات چشم هاش بسته بود و به این فکر میکرد که چطور درد خودش رو کم کنه اما خیلی خوب حرکات بدن و حالت های صورت آلفاش رو به یاد میاورد.
اون نگاه پر از افتخارش وقتی که تصمیم گرفته بود خودش روی دیک آلفاش بشینه و سواری بگیره اما انتظار نداشت نتونه بزرگی عضو پسر رو تحمل کته و نقشه اش خراب شده بود.

امگا هنوز خنده های آلفا رو واضح جلوی چشم هاش میدید و میتونست برای چهره ی درهم مردش وقتی خودش رو برای دست نزدن به امگاش کنترل میکرد ، غش کنه.

کم کم تصمیم گرفت فکر و خیال دیشب رو از سرش بیرون کنه و قلب بی جنبه اش رو قانع کنه که اون فقط یه سکس بوده و نیازی به این حجم از هیجان نیست ، اما موفق نبود.
خیال اینکه بیرار بشه و تو بغل آلفاش باشه ادرنالین خونش رو افزایش میداد.

چشم باز کرد و خمیازه ای کشید ، به بدنش کش و قوسی داد که کمرش تیر کشید و ناله اش رو در اورد.
"آخه کی صبح بعد از سکس خودش رو کش میده ، پارک جیمین؟"
زیر لب با خودش زمزمه کرد و روی تخت چرخید.

آلفا نبود!
برخلاف انتظارش آلفا توی اتاق نبود.
ادرنالین فزون شده ی خونش به طور ناگهانی خوابید و بی حالی و نا امیدی به سراغش اومد.

امگا فکر کرد: "نکنه.. خوب.. نبودمو منو نخواسته و رفته؟"

با خودش حرف میزد و خودش رو بابت بی تجربگیش سرزنش میکرد.
بوی نعنای پلاسیده توی اتاق بیمارستان پخش شده بود و چیزی نمونده بود امگا بزنه زیر گریه که در با شدت باز شد و جونگ کوک هراسون و با چشم هایی نگران وارد اتاق شد و به سمت تخت و امگاش خیز برداشت.
صورت امگا رو توی دست هاش قاب گرفت و به چشم های اشکی جیمین خیره نگاه کرد.

_"چی شده لونای من؟ چی اذیتت کرده؟ درد داری؟"

آلفا با نگرانی پرسید و امگا با دیدن نگرانی آلفا نفس آسوده ای کشید و بدون حرف سرش رو به نشونه منفی تکون داد ، خودش رو تو بغل آلفا جا داد و سرش رو به سینه ی تخت پسر تکیه داد.

_"لونا؟" جونگ کوک با لحن نرم و ارومی گفت و مشغول نوازش کمر همچنان برهنه ی امگا شد.

رایحه ی امگا حالا به حالت عادی برگشته بود و همین باعث میشد جونگ کوک که به محضی حس کردن رایحه ی ترسیده امگاش حرفش با دکتر رو قطع کرده بود و به اتاق اومده بود ، خیالش راحت بشه.

_"عزیزم؟" آلفا زمزمه کرد و امگا رو کمی از خودش فاصله داد ، به چشم های درخشانش نگاه کرد و لبخند گرمی تحویل نگاه جیمین داد.

بین لب های قلوه‌ایش فاصله افتاد و دم گرفت تا جداب آلفاش رو بده که تهیونگ با چهره ای پریشون و نگران از در باز اتاق وارد شد و بی توجه به جونگ کوک به سمت جیمین دوید.
_"حالت خوبه؟ چرا انقدر ترسیده بودی؟"

𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱Where stories live. Discover now