,Part 11,

1K 93 16
                                    

یونگی اخم کرد و قدمی عقب رفت.

_"متوجه نمیشم چی میگید."

تهیونگ خندید و بی حرکت سر جاش ایستاد ، با نگاهی سرگرم شده به چشم های وحشت زده ی امگا خیره شد.
"میدونی که... جعل کردن جنسیت ثانویه جرمه آقای دکتر؟"

پزشک به وضوح لرزید.
_"منظورتون..چ.."

"آه بی خیال ، من رایحه ات رو میفهمم هنوز میخوای نقش بازی کنی؟" تهیونگ با اخم و چهره ای جمع شده از روی کلافگی گفت.

یونگی به سختی صاف ایستاد و تلاش کرد صداش لرزشی نداشته باشه.
_"من تو بیمارستان کار میکنم آقای کیم ،ممکنه رایحه ی بیمار ها روی تنم بمونه ، این دلیل نمیشه که شما..."

آلفا میون حرفش پرید:
"سیب سرخ و بابونه."

پزشک جا خورد.
برای چند لحظه به وضوح زبونش بند اومد.

"هنوز هم میگی که رایحه ات مال بیماراته؟" تهیونگ گفت و با نگاهی جدی چند قدم به امگا نزدیک شد.

_"عقب وایسا." امگا پنس روی میز کنار تخت رو برداشت و به سمت آلفا گرفت.

"با اون؟" خندید و با انگشتش به پنس اشاره کرد.

یونگی میلرزید ، از آلفا نمیترسید اما از لو رفتن رازش میترسید.

تهیونگ روی تخت نشست و به ساعت خیره شد.
"چند وقته مهارکننده مصرف میکنی؟"

_"به تو ربطی نداره." یونگی با اخم جواب داد.

آلفا سرش رو به نشونه مثبت تکون داد و آهی کشید.

سکوت توی اتاق حکم فرما بود ، امگا گوشه ی دیوار ایستاده بود و به آلفا خیره بود.
_"ه-هشت سال.."
نمیدونست چرا اما حس میکرد باید جواب سوال های آلفا رو بده ، هیچ رایحه ی کنترل کننده ای حس نمیکرد و این احساسی که داشت فقط و فقط بخاطر خواسته ی خودش بود.

"میدونی که ممکنه دیگه نتونی باردار بشی؟" تهیونگ با صدای خشک و لحن آرومی گفت و به کاشی ها نگاه کرد.

_"اگه میخواستم باردار بشم و تو خونه ی یه آلفا کار خونه انجام بدم هیچ وقت اینکارو نمیکردم." حق به جانب توضیح داد و روشو از آلفا برگردوند.

"اوه... این خیلی برای من خوب نیست." با لبخند ساختگی گفت.

_"چه ربطی به تو داره؟"

"من بچه هارو دوست دارم."

_"چه ربطی به من داره؟"

تهیونگ خندید.
"دکتر تو از این جمله ، مدام استفاده میکنی و فقط ضمیرش رو تغییر میدی."

یونگی اخم کرد.  هنوز نمیفهمید چرا تهیونگ راجب توانایی باردار شدنش نگرانه.

آلفا از جاش بلند شد و سمت امگا قدم برداشت ، بدن امگا رو بین خودش و دیوار گیر انداخت و روی صورتش خم شد.
"تو بوی خیلی شیرینی میدی."
چشم هاش رو بست و رایحه ی ضعیف امگا رو نفس کشید.

𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱Where stories live. Discover now