,Part 6,

1K 119 11
                                    

همینطور که با چشم های گرد شده اش به لبخند محو الفا خیره شده بود به کلمه ای که باهاش صدا شده بود فکر کرد.
"لونا" آلفا ها تنها زمانی امگایی رو لونا خطاب میکردن که میخواستن اون امگا میت و ملکه ی پکشون باشه و حالا جونگ کوک جیمین رو لونا صدا زده بود.
مطمئن بود صدای ضربان دیوانه‌وار قلبش به گوش آلفا رسیده ، چون محض رضای خدا قلبش هرگز انقدر تند و محکم به سینش نکوبیده بود.
جوشش ادرنالین و هیجان غریبی رو احساس میکرد و زیر دلش به هم میپیچید اما احساس درد نمیکرد.
همینطور بی حرکت میون دست های الفا که حالا کت و شلوارش خیس شده بود ایستاده بود و حرفی نمیزد. نه حتی یک کلمه ، انگار نگاهش کافی بود تا تک تک ستاره های اون کهکشان روشن چشم های جونگ کوک رو برای خودش برداره.

آلفا نگاهش رو از چشم های لونای زیباش گرفت و به زخم های کوچیک و بزرگ صورتش داد.
اون امگای کیوت با وجود تمام اون زخم ها و کبودی ها روی گونه هاش رژگونه زده بود و همین باعث خنده ی جونگ کوک شد.
و جیمین فکر کرد که صدای خنده های یه نفر چقدر میتونه برای قلبش خطرناک باشه ، طوری که هر لحظه ممکنه بایسته.

نگاه آلفا تن زخمی و کبود امگا رو از نظر گذروند ، با هر کبودی زیر و درشتی که از بالا تا پایین بدن پسر به چشمش میخورد لبخندی محو و محو تر میشد ، درد توی وجودش ریشه دووند و با دیدن اون زخم های نسبتا ترمیم شده ای که دورشون ملتهب بود ، هربار قلبش بیشتر از دفعه قبل تیر میکشید.
اخم سنگینی بین ابرو هاش نشست و بزاق دهانش رو برای فرو بردن بغضش به سختی قورت داد.

امگا با دیدن نگاه خیره الفا روی زخم ها کبودی هاش و تغییر حالت چهره ی پسر ، لبش رو گزید و با احساسی که دیگه بخشی از روزمرگیش شده بود با مردمک های لرزون به نگاه جست‌وجوگر جونگ کوک خیره شد.

جونگ‌کوک بازوی امگا رو به ارومی میون انگشت هاش گرفت و جیمین رو وادار کرد تا برگرده ، اما امگا اینبار مقاومت کرد و با ترس از واکنش احتمالی الفای اخموی مقابلش دست هاش رو روی بازو های ورزیده‌ی الفا گذاشت. نفسش رو با نگرانی و اضطراب بیرون فرستاد و نگاهش میخ چشم های الفا شد ، وقتی پسر کوچیک تر مردمک های اشکی و خیسش رو از روی تن جیمین به چشم هاش منتقل کرد.
با اینکه اون چشم های خیس معصوم تر و بی‌گناه تر از هر چیزی بودن اما اخم و جدیت چهره ی پسر اوضاع رو برای نافرمانی امگا سخت میکرد.

آلفا که دید امگا قصد برگشتن نداره نفسش رو کلافه فوت کرد و چشم هاش رو بست ، با انگشت اشاره و شست شقیقه هاش رو ماساژ داد و بدون اینکه چشم باز کنه با صدای گرفته ای دستور داد:
"برگرد امگا ، همین حالا."

روح جیمین با لحن دستوری و مالکانه ی آلفا لرزید ، راهی برای مخالفت نداشت ، میترسید.
پس اروم اروم برگشت و درحالی که چشم هاش دائما از اشک پر و خالی میشد پشت به الفا ایستاد.

𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱Where stories live. Discover now