فلش بک'_"مگه بهت نگفتم با لباست زمین رو تمیز کنی؟ با چه جرعتی به حرفم گوش ندادی؟" لگد محکم تهیونگ به پهلوی جونگ کوک کوبیده شد و جیغ پسر کوچیک تر رو در اورد.
چشم های تهیونگ سرخ بودن و مشت های کوچیکش تو فشار زیادی که خودش به خودش متحمل میشد رنگشون رو به سفیدی میرفت.
پسر کوچیک تر روی زمین افتاده بود و از درد به خودش میپیچید ، جای شلاق هایی که از پدرش با ترکه البالو خورده بود هنوز درد میکرد و لگد تهیونگ دردشون رو چند برابر کرده بود.
تهیونگ با دیدن حال جونگ کوک به سمت وسایلش رفت و دفتر مورد علاقش رو برداشت ، دوباره مقابل چشم های اشکی پسر کوچیک تر برگشت و بدون اینکه به پسر اجازه ی واکنش دادن بده ، دفتر رو میون انگشت هاش گرفت و پاره کرد.
جونگ کوک میخواست جلوش رو بگیره ، اما اونقدر درد دادشت که نمیتونست حتی تکون بخوره. پس با قلبی شکسته و حسی مثل مرگ به پر پر شدن برگه های دفتر مورد علاقش خیره شد.
دیگه حتی گریه هم نمیکرد ، نور و کهکشان توی چشم هاش به یکباره خاموش شد ، انگار توی شک رفته بود. لب هاش از روی بغض میلرزید اما گریه نمیکرد.تهیونگ که با دیدن چشم های خاموش پسر کوچیک تر حرصش گرفته بود ، پاش رو عقب برد و خواست به شکمش بکوبه که به جای صدای فریاد جونگ کوک صدای ناله ی اروم شخص دیگه ای بلند شد.
_"الفا... داری اذیتش میکنی تمومش کن." جیمین با اخم بانمکی گفت و لب های پفکی و کیوتش رو جمع کرد. همیشه عادتش بود ، وقتی عصبانی میشد لپ هاش باد میکرد و لب هاش غنچه میشد درست مثل یه ماهی قرمز کیوت.
_"جیمین تو دخالت نکن ، ما فقط داریم بازی می..." اما حرفش با فریاد جیمین نصفه موند.
_"گفتم تمومش کن آلفا!" جیمین با قاطعیت گفت و با چشم هاش به تهیونگ اشاره کرد تا از کلاس بیرون بره و این تهیونگ بود که مقابل چشم های متعجب جونگکوک بدون حرف اضافه ای از کلاس خارج شد.
جیمین آهی کشید و بعد از گرفتن نفس عمیقی با لبخند شیرینی به سمت پسرک روی زمین برگشت و کنارش روی زانو هاش نشست.
دستش رو به سمت پسر برد که جونگکوک به سرعت ارنج هاش رو سپر صورت و سرش کرد.جیمین دستش رو عقب کشید و اجازه داد لبخندش از روی لب هاش محو بشه ، اما دوباره لبخند زد و اینار اول شروع به حرف زدن کرد:
_"من بخاطر دوستم معذرت میخوام ، اون خیلی بی ادب شده همش با همه دعوا میگیره..."
با کلافگی و حرص گفت و برای اروم کردن عصبانیتش از تهیونگ چندبار عمیق نفس کشید.جونگ کوک به چشم های ستاره بارون پسر مقابلش خیره شده بود ، توی مردمک اون چشم ها میتونست گل های رز زرد رو ببینه و قسم میخورد که هرگز ممکن نیست دوباره نگاهی به پاکی و زیبایی نگاه این پسر پیدا کنه.
YOU ARE READING
𝗣𝘂𝗿𝗲 𝗕𝗹𝗼𝗼𝗱
Fanfictionجیمین امگا و آیدل معروف بعد از اینکه با دوستش تهیونگ از خرید بر میگرده توسط یه آلفای خون خالص و بی رحم دزدیده میشه. چی انتظار امگای بیچاره رو میکشه؟ _________________________________________ عنوان : Pure Blood | خون خالص نویسنده: AHURAPAKZAD ژانر...