_تهیونگ_
دادی از عصبانیت زدم، بازم دیر شده بود، بازم دیر رسیدیم لعنت!!
هنوزم مثل ماهیای بود که که هر چی بیشتر سفت و محکم نگهش میداشتی سریعتر از دستت میلغزید و آخرشم داخل آب میپرید!
نگاه غضبناکم رو حوالی بوگوم کردم، صدای سوتزدنش مثل پتک توی سرم زنگ میزد و خیلیخوب موفق شده بود که روی مخ من رژه بره، با حس سنگینی نگاهم سرش رو به سمت من برگردوند و خندهای کرد، انعکاس صدای خندهاش توی خونهی خالی پیچید و این بیشتر باعث خشمم شده بود.- خیلی مشتاقم بدونم کی تونسته تهیونگِ متنفذ و توانای مارو هک کنه، چطور تونستی همچین ریسک احمقانهای کنی...؟!
نسیم سرد اما ملایمی همراه با بوی رطوبت داخل خونه پخش شده بود، از پنجرهی نیمهباز نگاهی به بیرون انداختم و با لحنی که موفق در خونسرد نشوندادنش نبودم گفتم:
+ اگه توی لعنتی دهنتو میبستی و فقط تمرکز من رو بهم نمیزدی شاید حواسمو بیشتر جمع میکردم و فراموشش نمیکردم!!
تا قبل از پیدا شدن سروکلهاش همه چی خوب بود اما وقتی یاد خاطراتم افتادم حواسم پرت شد، بههرحال این فرد به ظاهر هوشمند نباید از اسم جئون استفاده میکرد.
پسرهی کودن برای من زرنگبازی در میاری؟
آهی کشیدم و زیر لب گفتم:
+ وارد گردونهی بازیِ بدی شدی جئون جونگکوک، باید بهت تبریک بگم چون روحیهی چلنجم قراره ارضا بشه!
_جونگکوک_ ایتالیاپاهام رو به حالت مصمم باز گذاشتم و دستم رو تکیهگاه سرم کردم، با خونسردی و با پوزخندی که تمام مدت از موقع حضورم داخل این موقعیت داشتم به پسر رو به روم نگاه میکردم.
با غرور و تکبری که از لحظهی ورودم همهی افرادِ مستقر بهم نشونش داده بودن رو به روی من نشسته بود، متوجه شده بودم که تمام مدت من رو زیر نظر داشته و پوزخندم بهاین خاطر بود که براش احساس تاسف میکردم که نمیتونه هیچ ایرادی پیدا کنه.
پسرِ مقابل من با موهای مشکی حالتدار و چشمهایی نافذ به رنگ موهاش خودش رو لئوناردو معرفی کرده بود.
کت چرمی که با شلوار جذبِ مشکی پوشیده بود، باعث میشد اعتماد به نفس و مقتدر بودن خودش رو بیشتر به رخ بکشه.
چشمهام رو به اطراف چرخوندم و سعی در آنالیز کردن موقعیت بودم، داخل اتاقی که بهزور سی متر مربع میشد با دمایی سرد بودم.
بوی نم و رطوبتِ ناشی از دیوارها شامهام رو نوازش میکرد و تک لامپِ سفید تنها روشناییِ این موقعیت بود.
رنگ دیوارها سیاه و مشخصاً دوربینی هم جاساز شده بود، هیچ جایی برایِ اقدامِ یک ریسک وجود نداشت و باید خوب حواسمو جمع میکردم بههرحال اینجا مقرِ بزرگترین باند مافیایی ایتالیا کالیکا بود، که یه مشت عوضیِ غیرقابل تحمل کارشون قاچاق انواع و اقسام محمولهی مواد مخدر بود.
- گفتی اسمت جونگکوکه؟
+ درسته.
- برام مهم نیست، تمام اطلاعاتت به محض اولین قدمت داخل اینجا میرسه دست بالادستیا و یه حرکت کوچیک کافیه که سرتو به باد بدی و از اونجایی که خیلیم بچه خوشگلی و بدن خوبی داری...
سرشو جلو آورد آروم ادامه داد:
- ممکنه یه جوری بکشمت که اعضای بدن با ارزشتو خیلی گرون آب کنم بره، مطمئنا خریدار زیادی داره!
یه ابرومو دادم بالا و از قصد برای تمسخر خندهی بلندی کردم و با بیخیالی گفتم:
+ خب...هی کامان این حرفای حوصله سربرتو بذار کنار و برو سراغ اصل مطلب، گوش کردن به این چرندیات وقت با ارزشم رو تلف میکنه.
- از هدفت بگو.
......................................سلام به عزیزان دلم❤️🗿
خب یه تشکر ویژه از النا باید بکنم که توی این پارت خیلی کمکم کرد
ای بابا دیدید تهیونگ رکب خورد دوستان🙁😂چقدم ناراحتم🤣و خب برسیم به پسر گلم جونگکوک 🐣
حستون نسبت به باند کالیکا چیه؟! و لئوناردو شکارچی کالیکامنتظر نظرات و ووت های خوشگلتون هستم❤️
DU LIEST GERADE
Endless pain| درد بی پایان
Fanfiction+ از نظر موقعیتی، تو جرم بینقصی انجام دادی، جئون! آشفته فریاد زد: - من...تمام این مدت چشمامو رو حقیقت میبستم، وانمود میکردم ازش ترسی ندارم. ولی...اون لحظه پیش رومونه، میخوای دوباره منرو از لمس لبهات محروم کنی..کیم؟! سکوت تنها جواب برای قلب دگرگو...