_تو واقعاً هیچوقت درس نخوندی؟!
جونگکوک با تعجب زمزمه کرد و تهیونگ سرش رو به نشونهٔ منفی تکون داد.
_پس... چطور میتونی بخونی و بنویسی؟
تهیونگ دستش رو توی هوا تکون داد.
_صاحبهای قبلیم همگی بچه بودن و به مدرسه میرفتن. من خوندن و نوشتن رو از طریق اونها یاد گرفتم.
طوری که انگار خاطراتی رو مرور میکرد، لبخند کمرنگی روی لبهاش نشست و زمزمهوار ادامه داد:
_خیلیوقتها نصهشبها میرفتم سر دفتر و کتابهاشون و درس میخوندم...
جونگکوک با چشمهایی که حالا گرد شده بودن، متفکر گفت:
_تو باید درس بخونی...
تهیونگ سرش رو بالا گرفت.
_خیلی دلم میخواد این کار رو بکنم؛ اما سنم برای مدرسهرفتن یهکم زیاد نیست...؟ چطوری قراره بقیه باهام کنار بیان؟
جونگکوک سرش رو بهسرعت به دو طرف تکون داد.
_نه، منظورم این نیست که بری مدرسه؛ مثلاً میتونیم برات معلم خصوصی بگیریم؟! البته... این قراره گرون از آب دربیاد... هاها!
تهیونگ معذب و ناراحت کمی توی خودش جمع شد.
_بیخیال جونگکوکی، من واقعاً بهش نیاز ندارم.
جونگکوک مصمم سرش رو به نشونهٔ منفی تکون داد.
_البته که داری! تو دیگه یه عروسک نیستی، حالا یه انسان کاملی. باید تحصیل کنی، سر کار بری و یه زندگی عادی داشته باشی! خانوادهٔ من فقط به اندازهٔ تحصیلم بهم کمک مالی میکنن و نمیتونم برات معلم خصوصی بگیرم؛ اما چرا خودم نتونم بهت درس بدم؟
تهیونگ کمی توی جاش جابهجا شد و گیج پرسید:
_بهم... درس بدی؟!
جونگکوک سرش رو به نشونهٔ مثبت تکون داد.
_من کمکت میکنم چیزهایی که بلد نیستی رو یاد بگیری. هنوز هیچ ایدهای در این باره که چطور بخوای مدرک بگیری، ندارم؛ اما برای حالا میتونیم فقط به درسدادن بهت فکر کنیم!
تهیونگ معذب دستش رو پشت گردنش کشید.
_آه... خب، راستش نمیدونم چی بگم. من هیچوقت بهش فکر نکردم.
جونگکوک با لبخند گندهای دستهای پسر رو توی دستهاش گرفت و به چشمهاش زل زد.
_نگران نباش تدی، این قراره باحال باشه. بههرحال من قراره در آینده یه معلم بشم!
چشمهای تهیونگ کمی برق زدن.
_واقعاً؟!
پسر کوچیکتر سرش رو به نشونهٔ تأیید تکون داد.
![](https://img.wattpad.com/cover/351235125-288-k398005.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
Teddy V (Kookv - Vkook)
Fiksi Penggemar➳ Teddy V تمامشده. ✔️ چیزی که واضحه، اینه که جونگکوک عاشق عروسکهاست؛ طوری که یه کلکسیون بزرگ ازشون داره. به همین دلیل دوستهاش تصمیم میگیرن که شب تولدش سورپرایزش کنن و همهشون بهش عروسک هدیه بدن؛ اما یکی از اون عروسکها... کاپل: کوکوی_ویکوک (ورس...