Part7

314 49 8
                                    

فردای اون روز بعد از اینکه جیسونگ تونسته بود عصاره ی مورد نظرشو برای شاهزاده مینهو و میا به دست بیاره از وقتی که خورشید غروب کرد و تا وقتی که از پشت کوه های بوهو بیرون اومد و با نورش اتاق جیسونگو روشن کرد،

جیسونگ حتی یه لحظه ام پلکای خستشو روی هم نزاشت و داشت به پیش بردن نقشش فکر میکرد و به این نتیجه رسید که نمیتونه به اسونی میا همسر شاهزاده رو از بین ببره.

اون تصمیم گرفته بود کم کم بهش درد بده،
با خریدن پودری که امگا در زمان هیتش میخوره  و باعث تحریک شدن و درد شدیدی توی بدن میشه.

وقتی که پنج روز بگذره و امگا کامل تور روز های هیتش از این دارو مصرف کنه در اثر قوی بودن این دارو و عوارضی که با خودش به همراه داره مثل؛

افسردگی- سردرگمی- و در نهایت باعث دیوونه شدن فرد میشه....

با مرور کردن نقشه ی پلیدش پوزخندی روی لب هاش شکل گرفت و سمت آشپرخانه کوچیک قصر حرکت کرد،

درو اروم به جلو هل داد و با ندیدن هیچکدوم از ندیمه ها وارد شد
سمت قوری کوچیک سرامیکی که با گل های قرمز تزیین شده رفت و اول مواد جوشانده رو داخلش ریخت و با یکم اب مخلوطش کرد و بعد از جوش اومدنش با دقت به اطراف نگاه کرد و بعد از اینکه مطمئن شد کسی اونجا نیست پودر هم وارد محتوایات داخل قوری کرد و دوباره روی حرارت گذاشتش.

- هی پسر تو کی هستی؟

لعنتی به خودش و شانس بدش فرستاد و با پنهون کردن دستپاچگیش رو به ندیمه ای که به تازگی وارد اشپرخونه شده بود کرد و با لبخند گفت،

_ اسمم جیسونگه باید منو بشناسی!

- تو همون پسری هستی که توی روز ازدواج شاهزاده مینهو سروکلش پیدا شد و همه چیزو بهم ریخت؟!
و بعدشم برای سرویس به الفاها داره تو قصر کار میکنه

جیسونگ از پوزخند مزخرف دختر و لهن تحقیری ندیمه عصبانی شد و گفت " مراقب حرف زدنت باش"

با برداشتن سینی کوچیک صبحانه که از قبل امادش کرده بود که اگه کسی دیدش اونو با خودش ببره و از شک کردن دیگران به خودش جلوگیری کنه تعنه ای به دختر مقابلش زد و از اشپزخونه خارج شد.

کنار ستونی وایساد و بعد از چند دیقه دختر با همون قوری که جیسونگ توی دم کرده ی انتقامش رو درست کرده بود خارج شد و سمت اقامتگاه میا رفت.

جیسونگ خوشحال از گرفتن نقشش به سمت اتاقش رفت.

صبح که کارش اونجوری که میخواست پیشرفت تا خود نیمه شب مشغل کار کردن در اطراف قصر بود تا بتونه از حال میا باخبر بشه،

با دیدن چندین ندیمه مخصوص بانو میا که با دستپاچگی توی حیاط قصر درحال دویدن بودن و پچ پچ کردن بودن و یکیشونم دنبال طبیب قصر رفته بود خیلی خوشحال به جارو کشیِ حیاط قصرو ادامه داد و طبق تحقیقاتی که درباره ی اون داره کرده بود فهمیده بود که قابل تشخیص در بدن فرد نخواهد بود و این باعث آسوده بودن فکر جیسونگ میشد.

بالاخره خورشید بوهو جای خودشو به ماه داد و هوا کم کم تاریک شد،
جیسونگ بعد از کلی کار یکم استراحت کرد.

امشب ماه کامل و درخشان تر از همیشه بود،
تصمیم گرفت بعد از حموم کردن کوتاهش و اماده شدنش برای دیدن ماه به بیرون بره.

با یه تیکه پارچه بدن خیسشو که نشون از حموم کردنش بود خشک کرد و موهای نیمه بلند و چتری های طلایی رنگشو شونه زد و توی صورتش ریخت،

یکم میکاپ کرد و لباشو با پودری سرخ رنگی قرمز کرد،
جوری که قرمزی لب ها، کوچیکو گوشتی بودنشون هر الفایی رو دیوونه میکرد.

از جاش بلند شد و سمت هانبوک آبی رنگ جدیدی که در عوض رفع درد امگای بالا مقامی در قصر به عنوان دستمزدش گرفته بودو پوشید.

از قصد خارج شد و بین کوچه پس کوچه های قصر که مردم بوهو توشون درحال قدم زدن بودن حرکت کرد و با چشمای کنجکاوش به اطرافش نگاه میکرد که چند قدم جلوتر چشمش به مرد مسنی که شیرینی های خوش عطری میفروخت افتاد.

با ذوق سمتش قدم برداشت و با حالت کیوتی بهشون نگاه کرد،
خیلی وقت بود که از این نوع شیرینی ها نخورده بود،

وقتی جیسونگ کوچیک بود و با لباس و دستایی کثیف به خونه برمیگشت و شکمش از شدت بازی پی در پی و طولانی مدتش به صدا در میومد مادرش با حالت سرزنش واری اونو به سمت حموم هدایت میکرد و بعد از تمیز کردن جیسونگ براش شیرینی مورد علاقش یعنی مانجو درست میکرد.

با یادآوری خاطراتش بغضی توی گلوش نشست،
با صدای لرزونی از مرد درخواست شیرینی کرد و بعد از پرداخت پولش یکی از شیرینی هارو همراه بغضش قورت داد، دلش خیلی برای مادرش تنگ شده بود.

توی افکار خودش غرق بود که نفهمید کی پاهاش اونو به روی پل وسط رودخونه اورد،
اینجا پل جایی بود که بعضی ها آروزویی میکردن و همراه روشن کردن فانوس های کوچیک و بزرگ و هدایت کردنشون به اسمون به این باور داشتن که شاید ارزوشون براورده بشه،

بعضی هام با معشوقه هاشون دست در دست هم مشغول بوسیدن همدیگه و ابراز علاقه بهم بودن،
بعضی هام مثل جیسونگ خیره به ماه و درحال ستایش کردن زیبایی های ماه بودن.

بعد از خوابیدن هیاهویی که چند ساعت پیش در قصر و اقامتگاه میا شده بود که منبعش جیسونگ بود و کسیم ازش خبر نداشت،

شاهزاده مینهو درحال اماده شدن برای گذروندن یک شبی در اقامتگاه بانو میا بود
ولی نمیدونست که قراره شب رو با یکی دیگه بگذرونه.

های استیز اینم از پارت جدید😘

 Sweet EscapeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora