Part 10

291 49 9
                                    

مینهو بعد از فرستادن جیسونگ به قصر حالا توی شهر به صورت ناشناس دنبال مردی بود که سعی داشت به جیسونگش صدمه بزنه....

شاهزاده شخصی که دنبالش بودینو پیدا کردیم
اون مرد یکی از تاجر های خارجی که برای تجارت به بوهو اومده و الان توی مسافرخونه ی یون با افرادش اقامت داره.

شماها کنار مسافرخونه باشین خودم میرم داخل.

مینهو وارد مسافرخونه شد و بعد از پول دادن به رئیس اونجا تونست اتاق مورد نظرشو پیدا کنه،

نیمه شب بود وقتی وارد اتاق شد مرد به خواب عمیقی رفته بود،
شاهزاده شمشیرشو روی گلوی مرد گذاشت و کمی فشار داد و خونی کمی از گردن مرد جاری شد و همین باعث از خواب پریدنش شد.

مرد وقتی چشمش به مینهو افتاد زبونش بند اومد،
مینهو پوزخندی به ترسیدن مرد زد و گفت؛

تو سعی داشتی به ملکه ی اینده ی بوهو اسیب برسونی حالام دستی که قرار بود روی صورت ملکه فرود بیاد قطع میشه و با دادن جونت بقیه یاد میگیرن باید به ملکشون احترام بزارن.

شمشیر شاهزاده بالا اومد و به شدت سینه ی مرد رو شکافت و مینهو بعد قطع کردن دست مرد به افرادش دستور داد تا جسد مردو به جنگل ببرن و اونجا رهاش کنن تا خوراک حیوانات بشه.

بعد از اتمام کارش به قصر برگشت تا با جیسونگ ملاقاتی داشته باشه.

خبر بازگشت شاهزاده ی دوم،
هوانگ هیونجین توی قصر پیچیده شده بود
شاهزاده ی دوم بعد از از دست دادن خانوادش داووطلبانه از امپراطور درخواست کرد تا اون رو به قلعه ی مرزی بفرسته تا بتونه افرادشو برای حفاظت از مرز ها تعلیم و اموزش بده و حالا بعد ۵ سال به قصر برگشته بود.

شاهزاده هیونجین بعد از مطلع شدن از اتفاقات داخل قصر سعی بر ملاقات مینهو داشت اما خبردار شد که شاهزاده مینهو برای کاری با چند نفر از افرادش به خارج از قصر رفته پس تصمیم گرفت تا برگشتن مینهو داخل قصر قدم بزنه.

جیسونگ از اینکه مدت زیادی توی اقامتگاه مینهو مونده بود کلافه شده بود و سعی داشت جوری از این اتاق خفه کننده خودشو ازاد کنه ولی با وجود حفاظت شدید اقامتگاه شاهزاده کاری از دستش برنمیومد پس به سمت تخت بزرگ وسط اتاق قدم برداشت و روش نشست و سعی کرد اتفاق های شب گذشته رو تجزیه و تحلیل کنه.

خورشید طلوع کرده بود و شاهزاده مینهو تازه وارد قصر شد،
محافظت شخصیش خبر برگشت شاهزاده ی دوم رو به مینهو داده بود و اون از برگشت هیونجین خیلی خوشحال بود،
هیونجین مثل برادر کوچیک تر خودش بود که همیشه به مینهو احترام میزاشت،
رابطه ی اونا صمیمی تر از اونچه بقیه فکر میکردن بود.

مینهو به این فکر کرد که میتونه فعلا چند ساعتی هیونجینو منتظر بزاره و اول به ملاقات شخصی که این همه سال انتظارش رو میکشید بره.

 Sweet EscapeOnde histórias criam vida. Descubra agora