#Part3

661 90 11
                                    

توی ماشین نشست و سرانگشت‌های یخ‌زده‌ش رو پشت پلک‌های دردناکش کشید، سر تب‌دارش رو تکون داد و فشار جزئی به پشت پلک‌های خودش وارد کرد، تهیونگ سرکشی می‌کرد درست جوری که برازنده‌ش بود.

تهیونگ هیچ‌وقت رام نبود، هیچ‌وقت همیشه سرکش بود برای همین لقب قویِ‌سرکش رو دنبال خودش می‌کشید.

بازدم عصبی‌ش رو بیرون داد و به ساعت چشم دوخت، اون ده‌دقیقه کذایی تموم شده بود و شونه‌های آویزون نامجون نشون از ناتوانی‌ش توی پیدا کردن تهیونگ بود، درسته نباید هم پیداش می‌کردن اون تهیونگ بود.

_ من...

+ سوارشو باید برسیم اونجا.

جونگ‌کوک  سریع و تیز گفت و به نامجون فرصت مخالفت نداد.

تمام طول مسیر چشم‌هاش رو بسته بود، بدون تهیونگ اونجا رفتن براش تحقیر بود.

پدرش تحقیرش می‌کرد که نتونسته تهیونگ رو رام کنه، مادرش تحقیرش می‌کرد که تهیونگ هرطور دوست‌داره رفتار می‌کنه.

جئون جونگ‌کوک کسی بود که تا قبل از تهیونگ تحقیر نشده بود ولی با تهیونگ بارها و بارها تحقیر شده بود، با خودش فکر کرد شاید فلسفه عشق همینه، اما هیچ‌وقت فکر نکرد شاید عشق پل زده بین خودش و تهیونگ یه عشق بیمارگونه باشه.

با رسیدن به محل مراسم از ماشین پیاده شد، نمی‌ذاشت لرز تحقیر قدم‌هاش رو ضعیف کنه، نمی‌ذاشت ترس تحقیر رخنه کنه توی وجودش و صداش رو بشکنه.

درست مثل همیشه، اون یه جئون بود قدم‌هاش رو محکم برداشت به آدم‌هایی که تا کمر براش خم می‌شدن فقط گوشه چشمی می‌انداخت.

با رسیدن به میز پدرش انگشت‌هاش روی پارچه شلوارش مشت شدن زبونش رو روی لب‌هاش کشید .

+ پدر...

_ خوش‌اومدی جونگ‌کوک، دیر رسیدی و اینکه چرا همراه هم نیومدید؟

+ راستش تهیو....

_ اوه عزیزم اومدی؟

تهیونگ بین حرف‌هاش پرید، دستش رو پایین برد و مشت جونگ‌کوکی که به شلوار خودش چنگ می‌زد و سرانگشت‌هاش رو به سفیدی می‌رفتن رو گرفت و پارچه بیچاره رو از شر چنگ‌های عصبی جونگ‌کوک خلاص کرد، انگشت‌های کشیده‌اش به آرومی بین انگشت‌های قوی مرد جا خوش کردن.

انحنای لب‌های تهیونگ بالا کشیده شد و بوسه ریزی روی خط‌فک مرد به‌جا گذاشت.

جونگ‌کوک همچنان ساکت بود، ساکت و عصبی پلک‌عصبی زد.

تهیونگ به سکوتِ پرمعنا و شکننده‌ی لب‌های مردش عادت نداشت ولی می‌دونست جونگ‌کوک الان نمی‌تونه عصبانیتش رو خالی کنه به خوبی می‌دونست.

_ برای اولین‌بار، دوماد آینده‌ام زودتر از تو اومد، فکر کنم هرزه کوچولوت اونقدرها هم بد نباشه.

𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)Where stories live. Discover now