#Part4

619 68 7
                                    

بوسه هایت را لای‌‌ ابر ها پیچیده‌ام, وقتی آسمان گریه کند بوسه‌باران خواهم شد💋💌🌧

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

بوسه هایت را لای‌‌ ابر ها پیچیده‌ام, وقتی آسمان گریه کند بوسه‌باران خواهم شد💋💌🌧

بند‌ انگشت‌های جونگ‌کوک دور گردن تهیونگ حلقه شدن و با چرخوندنش بدنش رو به کمد فشرد.

تهیونگ آخی از درد کمرش کشید و دست‌هاش متقابلاً دور گردن جونگ‌کوک فیکس شدن.

+ چه غلطی کردی یاس؟

_ با من درست حرف بزن .

جونگ‌کوک گردنش رو کج کرد و با زبونش لب خشک شده‌اش رو تر کرد.

+ درست حرف بزنم؟ درست حرف نزنم چی می‌شه یاس؟

تهیونگ ناخون‌هاش رو توی گوشت گردن مرد فرو کرد و با زدن نیشخندی گفت:

_ این‌بار بجای زخم زدن به شقیقه‌ات مطمئن می‌شم که توی خون خودت غلت بخوری جونگ‌کوک.

+ کسی چه می‌دونه، شاید یک‌ روز واقعا انجامش دادی نه یاس؟

تهیونگ بازدم پسر رو نفس کشید، لبخند کجش رو حفظ کرد و گفت:

_ مطمئن‌باش خیلی حرفه‌ای انجامش می‌دم اون روز، جوری که همه با دیدنش ایستاده برام کف بزنن.

جونگ‌کوک پلک‌های نیمه‌سوزش رو روی هم قرار داد با لحن دلگیر و خشداری زمزمه کرد:

+ مطمئنم.

جونگ‌کوک فشار ریزی به گردن تهیونگ آورد و بعد با خنده هیستریکی گردن تهیونگ رو رها کرد.

تهیونگ هم متقابل گردن جونگ‌کوک رو رها کرد و مشغول ماساژ گردن خودش شد.

جونگ‌کوک روی تخت نشست، دست‌هاش رو عقب گذاشت و بالا رو نگاه کرد و همچنان به خندیدن ادامه داد.

تهیونگ با حالت سرنگونی به جونگ‌کوک نگاه کرد و اخم کمرنگی بین ابروهاش سایه انداخت.

_ به چی می‌خندی؟

جونگ‌کوک خنده‌اش رو خورد، با چسبوندن زبونش به سقف دهنش صدای کلیک مانندی ایجاد کرد و با صدایی که هنوز رگه‌هایی از خنده توش مشهود بود گفت:

+ می‌دونی یاس، من اونقدر روی توی احمق حساسم که یک لحظه فراموش کردم اگر افعی رو دیده بودی الان جلوم نبودی.

𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz