بوسه هایت را لای ابر ها پیچیدهام, وقتی آسمان گریه کند بوسهباران خواهم شد💋💌🌧
بند انگشتهای جونگکوک دور گردن تهیونگ حلقه شدن و با چرخوندنش بدنش رو به کمد فشرد.
تهیونگ آخی از درد کمرش کشید و دستهاش متقابلاً دور گردن جونگکوک فیکس شدن.
+ چه غلطی کردی یاس؟
_ با من درست حرف بزن .
جونگکوک گردنش رو کج کرد و با زبونش لب خشک شدهاش رو تر کرد.
+ درست حرف بزنم؟ درست حرف نزنم چی میشه یاس؟
تهیونگ ناخونهاش رو توی گوشت گردن مرد فرو کرد و با زدن نیشخندی گفت:
_ اینبار بجای زخم زدن به شقیقهات مطمئن میشم که توی خون خودت غلت بخوری جونگکوک.
+ کسی چه میدونه، شاید یک روز واقعا انجامش دادی نه یاس؟
تهیونگ بازدم پسر رو نفس کشید، لبخند کجش رو حفظ کرد و گفت:
_ مطمئنباش خیلی حرفهای انجامش میدم اون روز، جوری که همه با دیدنش ایستاده برام کف بزنن.
جونگکوک پلکهای نیمهسوزش رو روی هم قرار داد با لحن دلگیر و خشداری زمزمه کرد:
+ مطمئنم.
جونگکوک فشار ریزی به گردن تهیونگ آورد و بعد با خنده هیستریکی گردن تهیونگ رو رها کرد.
تهیونگ هم متقابل گردن جونگکوک رو رها کرد و مشغول ماساژ گردن خودش شد.
جونگکوک روی تخت نشست، دستهاش رو عقب گذاشت و بالا رو نگاه کرد و همچنان به خندیدن ادامه داد.
تهیونگ با حالت سرنگونی به جونگکوک نگاه کرد و اخم کمرنگی بین ابروهاش سایه انداخت.
_ به چی میخندی؟
جونگکوک خندهاش رو خورد، با چسبوندن زبونش به سقف دهنش صدای کلیک مانندی ایجاد کرد و با صدایی که هنوز رگههایی از خنده توش مشهود بود گفت:
+ میدونی یاس، من اونقدر روی توی احمق حساسم که یک لحظه فراموش کردم اگر افعی رو دیده بودی الان جلوم نبودی.
CZYTASZ
𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)
Fanfictionجئون جونگکوک وارث بزرگترین شرکتهای زنجیرهای دل به پسر رقصندهای میبازه. و چی میشه اگر سر و کلهی افعی وسط زندگی شیرینشون پیدا بشه؟ افعی مار خوش و خطخالی که هرکسی اون رو ببینه کشته میشه. + امشب، دوستداشتم بدون توجه به کل اون مهمونی، روی اون...