#End

683 62 29
                                    

به تو‌ نگاه کردم

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

به تو‌ نگاه کردم. چشمانت را دیدم اما حست را نه! دستانت را دیدم اما حسرتِ آغوشت را نه! به لبانت نگاه کردم؛ لبخندت را دیدم اما افسوسِ دوری‌ات را نه! در تمام مسیری که می‌رفتی نگاهت کردم. استواری قدم‌هایت را دیدم اما سستی پاهایت را نه!

.

_  بیا ببینیم کی برنده است رنارد، بیا ببینیم کی قراره بوم کثافت بین‌مون رو با خون اون یکی رنگ بزنه.

تهیونگ دستش رو عقب کشید و جونگ‌کوک نفس کشیدن رو فراموش کرد، جونگ‌کوک شد استخون تیر توی گلو و هوس مرگ کرد.

+ ته... تو به من نگفتی!

_ نگفتم، آره نگفتم، باید می‌گفتم برادرمه تا نه تن خودم رو به خون بکشی نه زندگی برادرم رو‌.

جونگ‌کوک سردرگم با قدم کوتاهی خودش رو به تهیونگ رسوند دست خونی پسر رو بین دست‌هاش گرفت و گفت:

+ ته، هکتور حرفی نزد نگفت...

_ مگه تو آدمکشی عوضی؟

تهیونگ بین حرف جونگ‌کوک پرید و داد زد، تا شاید جونگ‌کوک بگه دروغ گفته، بگه برادرش به دست‌های شیشه‌‌ی عمرش کشته نشده، تا بگه ردخون روی لباسم خون برادرت نیست، بگه منم شیشه‌ی عمرت دستم به خون برادرت آلوده نشده چون بهت گوش ندادم.

+ تهیونگ... اگه می‌دونی که من رِناردم پس به‌خوبی هم می‌دونی آدمکشی جزء اصول اولیه‌ی کارمه!

تهیونگ خنده‌ی ناباوری سر داد و بی توجه به جونگ‌کوک بافت مشکی به تن کرد و با برداشتن ژاکتش چرخید سمت جونگ‌کوک و گفت:

_ دارم می‌رم مثل یه بردار خوب جنازه‌ی برادری که به‌دست دوست‌پسرم کشته شده رو خاک کنم پس جرات نکن هیچ‌سگ نگهبانی دنبالم بفرستی!

+ تنت زخمه یاس بذار اول شیشه‌هارو خارج کنم بعد...

تهیونگ بی‌توجه به جونگ‌کوک با برداشتن موبایلش از خونه بیرون زد.

.
فلش‌بک"

گیلاسش رو آروم تکون داد و بی‌حوصله پوفی کشید.

+ دقیقا چرا به این مهمونی فاکی اومدم؟

برای هزارمین بار از خودش پرسید و برای فرار از صدای کر کننده موزیک تصمیم گرفت به حیاط پناه ببره.

Kamu telah mencapai bab terakhir yang dipublikasikan.

⏰ Terakhir diperbarui: Jun 15 ⏰

Tambahkan cerita ini ke Perpustakaan untuk mendapatkan notifikasi saat ada bab baru!

𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang