#Part5

528 65 11
                                    

حسِ گذاشتن اسلحه روی لب‌های دروغ‌گوت، حس کشیدن چاقو روی تن خیانت‌کارت

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

حسِ گذاشتن اسلحه روی لب‌های دروغ‌گوت، حس کشیدن چاقو روی تن خیانت‌کارت...

تلاش کرد تا کلمات رو پشت سر هم ردیف کنه ولی نمی‌تونست حقیقت توی دهانش مزه خون می‌داد، مزه فریاد، مزه درد و شکست. زندگی تهیونگ وَرَم کرده‌بود، سقوط کرده بود توی عمق، شاید سقوط به عمق مثل رهایی بود، مثل رها شدن نفس‌های عمیق ولی عمق برای تهیونگ فرار بود، شیشه شکسته‌ای که توی وحودش فرو رفته بود، تاریکی پنهان شده از جونگ‌کوک بود.

تهیونگ حقیقت رو مزه‌مزه کرد، رد سرخ خونش رو روی زبونش حس کرد، بوی تعفن حقیقت رو هم توی دهانش که سعی در خفه کردنش داشت حس کرد و کمی بعد حقیقت رو قورت داد، نگاهش رو به دود پیچیده توی اتاق داد و آروم گفت:

_ دو- شب پیش، من....

+ تو چی تهیونگ تو چی؟ می‌شه فقط حرف بزنی؟ من نمی‌خوام بهت درد بدم یاسِ من،  نمی‌خوام همیشه تنت رو کبود کنم با دست‌هام، نمی‌خوام به‌جای اینکه مثل بقیه کنار هم بخندیم هر شب بهم درد بدیم، کتک هدیه کنیم و بجای زمزمه‌های عاشقونه توش گوش‌های هم ناسزا  نجوا کنیم.

درسته، درد، ناسزا و کتک، آخرین کسی که حتی صداش رو هم برای تهیونگ بالا برده بود الان حتی استخونی هم ازش وجود نداشت، چون تهیونگ مطمئن می‌شد که خاکسترش کنه ولی جونگ‌کوک؟ نه تهیونگ بابونه‌ش رو غرق خاکستر نمی‌کرد، تبدیل به یاسِ سرخی می‌شد ولی بابونه‌ش رو زیر خاکسترها دفن نمی‌کرد.

دستش رو به کمرش کشید و آروم گفت:

_ من... توضیحی ندارم کوک.

به‌جای نوازش بخشیدن کتک می‌زدن، دست‌هایی که به‌جای مرهم درد بودن، دست‌هایی که مثل نمک روی زخم طرف مقابل می‌نشستن و مطمئن می‌شدن سوزش درد ذره ذره از پا درش بیاره.

تهیونگ خندید و ردیف مروارید‌های سفیدی که حالا به سرخی تن داده بودن رو به نمایش گذاشت. مرواریدهای سفیدش رد خون داشتن و اثرات مشت سنگین بابونه‌ش بودن.

+ سر من داد نزن کیم تهیونگ، دست فاکیت رو روی من بلند نکن، بهت گفتم حرف بزن تا تنت رو با خونت رنگ نزدم و تو چیکار کردی؟ سکوت کردی من پای حرفام می‌مونم یاس تنت رو با خونت رنگ زدم.

𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora