جونگکوک فریاد زد به سمت تهیونگ رفت، انگشتهاش رو دور گردنش پیچید و با عصبانیت ادامه داد:
_ جلوی من به کسی که ادعا کرد بفاکت داده نگو عزیزم تهیونگ که دندونهای فاکیت رو توی دهنت خورد میکنم و بدتر از اون زبونت رو مثل زبون عزیزت میبرم پس خفه شو یاسِ سرکش.
چهره تهیونگ به سرخی کمرنگی تن داده بود و نفسهای دردمندش زیر فشار انگشتهای قوی جونگکوک بهسختی بالا میاومدن.
با شنیدن جملهی جونگکوک، دست از تقلا برداشت، آروم پلک زد و به قطره اشک چکیده اهمیت نداد.
_ کوک... تو... تو...
جونگکوک دستش رو از روی گلوی تهیونگ برداشت، با سرانگشتش قطره اشک پایین اومده رو پاک کرد.
+ برگرد سرجات تهیونگ، باید شیشهها رو در بیارم.
جونگکوک تلخ و خسته گفت و پشت به تهیونگ سمت تخت رفت که تهیونک با گیجی گفت:
_ با هکتورم چیکار کردی؟
جونگکوک ایستاد اخم غلیظی مابین ابروهاش سایه انداخت، هکتورش؟ تهیونگ از کدوم مالکیت دم میزد وقتی خودش متعلق به جونگکوک بود؟دستش رو توی جیبش فرو برد و آروم سمت تهیونگ برگشت، قدمهای شمردهش رو سمت تن نیم برهنه و یخ زده تهیونگ کشید و با رسیدن به تهیونگ آروم دستش رو بین موهای تهیونگ برد و با چنگ زدن به موهاش سرش رو به سمت پایین متمایل کرد.
+ از کدوم مالکیت حرف میزنی یاسِ سرکش؟ تو خودت متعلق به منی!
تهیونگ به دست جونگکوک چنگ زد و با رها شدن موهاش پوزخندی به چهره جونگکوک زد و کشت محکمی توی دهانش زد.
_ وقتی ازت میپرسم با هکتور چیکار کردی، دهنت رو باز کن و بگو چیکارش کردی برام قصه نباف.
جونگکوک دستش رو به گوشه لبش کشید و با زبونش رد خون روی دندونهاش رو پاک کرد.
+ زبونش رو بریدم، چشمهاش رو دوست نداشتم درآوردم، بقیه اعضای بدنش به دردم نمیخورد پس با یه ضربه بوممم تمومش کردم.
تهیونگ پوزخند ناباوری زد، به کنار دستش نگاه کرد و با دیدن مجسمه کوچیک خرگوشی که خودش برا جونگکوک خریده بود، مجسمه رو برداشت و محکم سمت جونگکوک پرت کرد، جونگکوک جاخالی نداد و مجسمه به کنار سرش کوبیده شد، باریکهی خونی از کنار سرش به جریان و افتاد و تهیونگ جایی بین اون سرخی خون دفن شد، دفن شد و برای همیشه حسرت اون روز رو داشت.
_ توی عوضی به چه حقی به هکتور دست زدی؟
_ یکشب خوابیدن زیر تنش، تنت رو یاغی کرده یاس؟جونگکوک با پوزخند. گفت و تهیونگ ناباور پلک زد.
_ از کدوم همخوابی حرف میزنی وقتی میدونی تنم فقط به تنت باخت میده عوضی، از کدوم همخوابی دم میزنی وقتی عطر کثافت تنت همیشه روی تنمه از چی حرف میزنی جونگکوک؟ من میگم مرگ هکتور، مرگ برادرم تو میگی همخوابی؟
جونگکوک صدای جیغهای بی پایانی رو توی سرش میشنید، کسی که توی سرش جیغ میکشید بلندتر از حد معمول به روحش چنگ مینداخت و روی جای جاش رد زخم میزد و بوسههایی از جنس درد میکاشت، کشته بود برادر یاسش رو کسته بود، برادری که همیشه یتسش از حسرت وقت گذروندن باهاش حرف میزد، رنگ خون هکتور مثل پارچهای ضخیم روی چشمهاش کشیده شد و خون روی تنش خفهتش کرد.
تهیونگ جلوتر رفت به خون روی لباس جونگکوک نگاه کرد و گفت:_ برادرم رو کشتی جئونزاده؟ عزیز دردونهام کشته شد؟ چون من ازش خواستم بهت دست نزنه؟ من احمق؟
جونگکوک ترسیده پلک زد، کلمهها مثل گناهکارانی غلتیده در خون توس دهانش به دار آویخته شده بودن و جونگکوک توانی برای حرکت دادن زبونش نداشت.
_ گذاشتم برادرم توسط رِنارد کشته بشه؟
جونگکوک با شنیدن لقبش متعجب سرش رو بالا گرفت اخمی مابین ابروهاش سایه انداخت و گیجی پرسید:
+ چی...؟
تهیونگ دکمههاش پیراهن جونگکوک رو یکی یکی باز کرد، پیراهن رو از تنش درآورد و به تتوی روباه روی سینهای جونگکوک دست کشید._ تو رناردی، رنارد افعی جونگکوک، من میدونم و برادرم توسط رنارد کشته شده، توسط تو جئونزاده.
+ ته، من...
تهیونگ انگشت خونیش رو روی لبهای جونگکوک کشید، جونگکوک به تهیونگ و نگاه کرد دید که چطور رنگی توی چشمهاش نیست جز سردی و تلخی، دید که چشمهای پسرش شدن زخم چاقوی افعی و به روحش زخم زدن.
_ بیا ببینیم کی برنده است رنارد، بیا ببینیم کی قراره بوم کثافت بینمون رو با خون اون یکی رنگ بزنه.
.
اوه، اوه....
رنارد؟!
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐕𝐢𝐩𝐞𝐫(Kookv)
Fanficجئون جونگکوک وارث بزرگترین شرکتهای زنجیرهای دل به پسر رقصندهای میبازه. و چی میشه اگر سر و کلهی افعی وسط زندگی شیرینشون پیدا بشه؟ افعی مار خوش و خطخالی که هرکسی اون رو ببینه کشته میشه. + امشب، دوستداشتم بدون توجه به کل اون مهمونی، روی اون...