Taehyung
گاھی وقت ھا بہ این توی زندگیم نیاز دارم
خواب راحتحالتی کہ حس کنم از این کالبد جدا شدم و بہ ازادی رسیدم
ازادی۔۔خارج از زندان این تناما ھرگز رفاہ و خوشبختی برای ھیچکس ماندگار نیست
این درد بود کہ کم کم داخل تمام سلول ھای بدنم رخنہ کرد۔۔۔۔چشم ھام رو بزحمت باز کردم و با سرگیجہ ای کہ داشتم چیز زیادی نتونستم ببینم و سوزش مچ دستم این رو بدتر میکرد
چند بار پلک زدم تا دیدم واضح تر بشہ و از این گیجی دربیام۔
*بیدار شدی؟
بدون اینکہ بخوام سرم رو بسمت صدا چرخوندم۔بازھم یہ چھرہ ی آشنا اما غریب
*خداروشکر۔۔ببینم درد داری؟چیزی میخوای؟
بازتاب این نور طلایی کہ از چراغ ھای خواب کنار تخت میتابید روی صورت پسر می افتاد ، باعث درخشش چھرہ ی زیبای اون میشد۔
اون پسر چھرہ ی قشنگی داشت ۔
لب ھای درشت و صورتی۔
چشم ھای کشیدش نشون میداد کہ شرقیہ و شاید ھمین بود کہ احساس نا امنی بھم نمیداد
اون ھم بوی خونہ میداد_من کجام؟
اون کمی شوکہ شد و پرید اما با ھیجان نشست تا توضیح بدہ۔
*اینجا خونہ ی جونگکوکہ۔۔۔ھمونی کہ توی بار دیدیش۔۔منم جینم ۔دوست جونگکوک
نیاز نیست بترسی۔۔بعد از اینکہ دستت اسیب دید بیھوش شدی و کسی ھمراھت نبود ۔ما اوردیمت اینجا۔۔چشم ھام رو بستم تا یہ فلش بک داشتہ باشم و اتفاقات رو کنار ھم بچینم۔
من رفتم بار۔۔۔بازھم کنترل خودم رو از دست دادہ بودم و ھمون اتفاق افتاد اما اینبار شدید ترش۔۔۔
من ھیچوقت نخواستم خودم رو بکشم اما این دفعہ اگہ اون نبود چی بسرم میامد؟؟چی سر جیمین میامد؟بچمون؟
اوہ جیمین خدایا۔۔۔۔من فراموشش کردم_میتونم تلفنتو قرض بگیرم۔۔جین؟
اون لبخندی زد
*اوہ ارہ حتما
تلفنشو از جیب کتش دراورد و بہ سمتم گرفت۔
*من میرم بہ نامجون۔ام پارتنرم۔۔ بگم بیاد معاینت کنہ اون دکترہ
_ممنون
با دردی کہ داشتم نیم خیز شدم و تیر کشیدن کمرم رو حس کردم ۔ھیت شدنم رو یاداور شدم و احتمال دادم این بی حسی و بی حالی مال ھمونہ۔
شت۔۔۔این وحشتناک تر از دفعہ ھای قبلہ
شمارہ ی جی ھوپ رو بدون فکر گرفتم و منتظر شدم
بعد از دو سہ بوق بالاخرہ جواب داد۔
*بلہ؟
_ھوپ ھیونگ
YOU ARE READING
Dilemma
Randomبحث هامون به هیچ جایی نمیرسه تو هیچوقت نمیخوای منو به اونجا ببری من چیزی که باید بدونم رو میدونم میدونم این به معنای در کنار هم نبودن نیست این دوراھیہ منہ یه بخشی از من تو رو میخواد و بخش دیگم میخواد فراموشت کنه این معمای غیر قابل حل منه (لطفا یکم...