دو روز بعد
سوهو &دو روزی میشه که از پک لویی فرار کرده بودیم و متوجه شدم چان تقریبا همه پک ها گشته بود باید خودم نشون میدادم تا جای بکهیون لو نره .
&بکهیون
هر جوری که فکر میکردم نمیتونستم باور کنم خسته شده بودم خسته از این زندگی حتی هیونگ بدبختم درگیر خودم کردم باید بهاش حرف بزنم
_سوهو هیونگ من بخشش
_چرا توله
_زندگی تو هم درگیر کردم
_این حرف نزن
_هیونگ به چانیول برگرد
_بزار ببینم لیاقت برگشت داره
_هیونگ
سوهو خنده تلخی میکنه میگه
_من بخشش
_چی میگی هیونگ چرا ببخشم
_من زندگی تو رو خراب کردم
_این طور نگو هیونگ
^تق تق تق تق
&_سوهو
_منتظر کسی بودی هیونگ
_اره
_بیا داخل
_سلام خوش اومدی لوهان بیا داخل
_سلام آقای شیو
_سلام آقایون خوش حالم میبیتنون
_راستیش گفتم بیای اینجا تا از هر دوتاتون معذرت میخوام
_این جوری نگو
_چرا شما دوتا عاشق هم بودید ولی من نذاشتم با این که میدونستم عاشق همید الان هم دیگر دوست دارید
با حرفم نگاه خجالت زده بکهیون لوهان روی هم نشست پس حدسم درست بود
لبخند آرومی زدم گفتم پس فعلا صبر کنید چند روز دیگه گرد همایی همه پک هاست یونگی که اومد تکلیف شما هارو روشن میکنم منم تکلیف خودمم....