_دیگه بهتره رابطه من تو تموم بشه_معلوم هست چی میگی
_اره جیمین من نمیخوام تهیونگ از دست بدم
_خیلی خب میشه امشب بیایی اینجا
_نه جیمین متاسفم تهیونگ استرس داره میخوام پیش اون باشم دلم میخواد برا آخرین بار داشته باشمت بعد از مراسم تهیونگ اگه تو بخوای
_باشه قبول
فردا روز مراسم
مجری
_بهترین طراح کسی نیست جز کیم تهیونگ . خواهش میکنم بفرماید بالا برا گرفتن جایزه و سخن رانی
تهیونگ با خوش حالی به جونگ کوک نگاه میکنه با نگاه افتخار امیز وخوش حال به سمت مجری میره میره میگه
_اهم سلام من کیم تهیونگ ام ام خب میخواستم بگم اگه میشه همسرم و رفیق صمیمی اینجا باشن تا با هم این جایزه بگیریم چون اونها خیلی کمکم کردن
_او البته باشه
با اومدن اونها لبخند توی صورت تهیونگ جاش با پوزخند عوض کرد و چشم های معصوم براقش جاش به چشم های یخی تغییر داد
_اهوم فکر کنم وقتشه شروع کنم اهوم درسته
من خیلی منتظر این لحظه بودم، در حالت نرمال من یک آدم برونگرا هستم،آدمی نیستم که اهل برنامه ریزی باشم
سرش به سمت همسرش چرخوند لبخند مستطیلی زد گفت
اما تو زندگیم کسی بهم یاد داد چطور برنامه ریزی داشته باشم شوهر عزیزم
کوک با شنیدن این حرف لبخندی زد اما با حرف بعدیش لبخند روی لب هاش خشک شد
_و .....معشوقه اش
این بار لبخند حتی روی لب های جیمین خشک شده ترسیده به تهیونگ نگاه کرد فکرش نمیکرد ولی انگار واقعا تهیونگ سوپرایزشون کرد ترسیده خواست برا که با صدای تهیونگ خشکش زد
_وایسا کجا داری میری؟داریم خونه خراب شدنمون جشن میگیرم
تهیونگ چشم هاش از جیمین گرفت به کوک نگاه کرد اما با دیدن پوزخند و چشم های که انگار بهش میگفتن بیخود تلاش کردی توله سگ نمیتونی از شرم راحت بشی ترسید چشم هاش از جونگ کوک گرفت انگار ذهن خالی شده بود اما با دیدن جایزه دست خانمی که داشت میموند لبخند آرومی زد گفت:
_این جایزه به شوهر عزیزم که با خیانت بهم داغونم کرد و معشوقه اش که در لباس دوست ظاهر شد تقدیم میکنمخوبه که هستید..
جیمین که سرش پایین بود و جونگ کوک نگاهش به تهیونگ بود عکاس های که همش عکس می گرفتن تهیونگ پوزخندی زد گفت خوبه که هستید و شروع کرد به دست زدن با دست زدن تهیونگ بقیه شروع به دست زدن کردن
&
تقریبا همه چیز بهم ریخته شد تهیونگ از فرصت استفاده کرد مراسم ترک کرد سوار ماشین شد به فرودگاه رفت
بلیط در اورد اومد که از گیت رد بشه دستمالی روی دهنش قرار گرفت و بی هوش شدپلک های سنگیش باز کرد گفت من کجام با نشنیدن صدای گفت بیا دست هام باز کن میدونی من کیم من جئون وی همسر جئون جونگ کوک برا خودت شده بیا من آزاده کن
با صدای پوزخندی دنبال اون شخص کشتم با چشم هام_جدی توله ،پس فهمیدی همسری داری از دستش فرار میکردی
_کوک
_افرین توله
_بیا بازم کن من با توی خیانت کار حرفی ندارم
_دیگه خیلی داری حرف میزی داری ددی عصبانی میکنی ،بنظرم بهتره به ددی اول برسی بعد درمورد مراسم صحبت میکنیم ولی این بدون توله حتی بهت خیانت کنم تو مال منی ،هیچ وقت نمیزارم بری
و بوسه خشنی شروع کرد
_کات کات خسته نباشید رفقا سریال تموم شد ،ما میریم بیرون این اتاق برا تو دوست پسرت.
تک خنده کرد گفت ممنون نامجون
_خب بیبی کجا بودیم
_کوک
_جون دلربا
end
صبح کنفرانس دارم هیچی نخوندم و ابروم میره دانشگاه 😅🥺
![](https://img.wattpad.com/cover/350589898-288-k750426.jpg)