خیانت کار ( بی تی اس )

164 8 14
                                    


سلام خوبید نویسنده تنبلتون صحبت میکنه حمایت کنید

و اینکه به علت حمایت کم وانشات چانهو فعلا آپ نمیشه

*****************************************

عشق معانی مختلفی داره ولی شاید درست ترین معنی اینه علاقه شدید قلبی

&تهیونگ

چند ماهی هست که به خاطر تجارت پدرم ما به دگو رفتیم و اینجا زندگی میکنیم الان توی راه رسیدن به سئول هستیم تا هم پدر کاراش بکنه و هم من بتونم الفام ببینم

&

خانواده کیم وارد شهر سئول شدن که جین گفت آلفا بهتره که یه بسته شیرینی بخریم این جوری دست خالی زشته

_باشه جینی شیرینی فروشی دیدی خبرم کن

_باشه عزیزم

بعد از این مکالمه سکوت نسبی توی ماشین حاکم شد

بعد مدتی نامجون شیرینی فروشی دید و ماشین جایی پارک کرد و به شیرینی فروشی رفت ،تهیونگ که حوصله سر رفته بود از ماشین پیاده شد و همراه پدرش به شیرینی فروشی رفت

&تهیونگ

با پدرم مشغول حرف زدن بودم که رایحه کوهستان زیر بینیم پیچید و گرگم دور خودش می چرخید با چشم هام دنبال اون فردی که این رایحه داشت میگشتم تا اینکه دیدمش اون الفام بود الفای من ولی درحال بوسیدن یک امگای دیگه خشکم زد

_ ددی نامی

_چی شده پسرم

_اونجا ببین

نامجون امتداد دست پسرش دید به الفای پسرش رسید با عصبانیت سمت اونها رفت و مشغول کتک زدن جونگ کوک شد نمیتونستم باور کنم تک تک حرف هاش توی گوشم بود تک تک ابراز علاقهاش چطور تونست این کار بکنه به امگای که با گریه از پدرم میخواست دست از زدن جونگ کوک برداره نگاه کردم ولی ای کاش نمیدیدمش اون دوستم بود پارک جیمین دوست بچگیم این جا بود که دنیا رو سرم خراب شد . پس من بازیچه دست اونها بودم چند بار بهم خندیدن چند بار من احمق صدا زدن

پدر دست از زدن کوک برداشت گفت دیگه دور ور خودم خانواده نبینمت همین الان به پدرت زنگ میزنم رایحه پدرم تلخ شده بود انگار داشت طوفان می اومد
&

نامجون گوشی برداشت و با زنگ زدن به یونگی همه چیز گفت و گوشی روی یونگی قطع کرد و سوار ماشین شد منتظر موند تا تهیونگ جین سوار ماشین بشن

از اون طرف جین دست تهیونگ گرفت که برن اما قبل از رفتن برگشت سمت جونگ کوک گفت همیشه فکر میکردم مثل پدرت یونگی الفای قوی هستی برای همین رضایت به این وصلت دادم ولی حالا که فکر میکنم این کارم اشتباه بوده سری برای جونگ کوک تکون میده میگه عشق توی چشم هات می دیدم ولی انگار اشتباه بود بعد نگاهی به جیمین میکنه میگه کاش میگفتی عاشق یکی دیگه شدی این جوری کم تر پسرم میشکست و نگران نباش پسر من آدم اویزونی نیست از زندگی شما میره دست تهیونگ میگیره میره بی توجه به زمزمه جونگ کوک گرگش که میگفتن امگای من،  امگای من نمیزارم ازم بگیرینش شده به زور برش میگردونم مارک نیمه تموم کامل میکنم و تصاحبش میکنم.....

جونگ کوک

بی توجه به جیمین راهم میگیرم میرم به هرحال کارم بهاش تموم شده من اون برا لذت یه شبه میخواستم ولی اون احمق عاشق شدم و این بوسیدن اخرش کار دستم داد .....

ادامه دارد

لطفا حمایت و ووت یادتون نره نظر بدید دیگه خیلی عالی میشه


وانشات Onde histórias criam vida. Descubra agora