(دو ماه بعد)
توی اشپز خونه در حال درست کردن شیر موز برای کوکی بودم که زنگ درو زدن
تهیونگ:باز میکنم(داد)
به جونگکوکی که روی مبل ولو بود گفتم
وقتی درو باز کردم اگه خودمو نمیگرفتم الان بچمو زاییده بودم
تهیونگ:نهههه
جین:ارههه
جونگکوک:کیههه؟
جین:ماییم جونگکوک خانن
یهو جونگکوک از پشتم در اومد و...اون وضعش از من بدتر بود..
جونگکوک:تهیونگ؟
تهیونگ:هوم؟
جونگکوک:مطمعنی اینا واگعیه؟
تهیونگ:نمیدونم
یونگی:بابا برو اونور یه بار اومدیم سئول تازه رامونم نمیدن داخل
مارو زد کنارو چمدونشونو گذاشت کنار مبل و ولو شد رو مبل
جین:اون مثل همیشه خسته س توجه نکنین بهش
جین:چطورین کوچولوهای مننن.پس نوم کی بدنیا میادد
تهیونگ:هیونگ من خودم مامان و بابا دارم(خنده)
جین:ااا نشد دیگه تا من اینجام من باباتم
تهیونگ:اوکی(خنده)
تا یک ساعت ساعت بعدش داشتیم از دلیل اومدن اونا حرف میزدیم
که کلا نتیجه گرفتیم به خاطر اینکه جین حوصلش سر میرفت و هم اینکه تولد یونگی هیونگ بود اومدن
جونگکوک:در هر صورت این واقعا اتفاق نادریه باید به پسرا بگم
تاییدش کردم
جونگکوک:ته گوشیمو میدی؟
خم شدم و از میز کنار مبل گوشیو برداشتم و..از اینم غافل نشدم تمام مدت دست جونگکوک دور شکمم حلقه شده بود
بعد از زنگ زدم به پسرا و گفتن اینکه فردا شب باید بیان اینجا تا برای یونگی هیونگ تولد بگیرم در آرامش داشتیم قهوه هامونو میخوردیم
جین:یونگیییی
تهیونگ:وای چته هیونگ
جین:میدونستین این بهم اصلاا توجه نمیکنه؟
جونگکوک:چرا یه دفعه ای..؟
یونگی:هیچی رگ کمبود محبتش زده بالا
تهیونگ:ها؟...
یونگی:بچه ها اتاق مهمانتون کجاست؟
تهیونگ:رو به روی اشپز خونه..
یونگی:اوکی
جین با یه حرکت بلند کردو برد سمت اتاق
جونگکوک:امشب باید گوش گیر بزاریم
تهیونگ:آره فک کنم...
ماهم وقتی تلف نکردیم و برای جلوگیری از شنیدن هر گونه صدای مستهجن رفتیم بخوابیم!!!
....
(فردا)
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Love with the taste of life
Фэнтезиژانر:روزمره،چت توییتری،امپرگ کاپل:کوکوی،هوپمین،یوجین(یونگی،جین) نویسنده:Popsicle (پایان یافته***) داستان از این قراره که کارکتر ما یعنی کیم تهیونگ که یه مربیه دنس هست دوست پسرش میشه منیجر شاگردش! با مخالف های خانواده هامون به 3سالی هست رابطه شون مخف...