تهیونگ با درموندگی به پسر آلفایی که با دار و دستهی خطرناکش جلوی خونهی عموش جمع شده بودن، نگاه کرد.ترسیده بود، اما سعی کرد خودش رو شجاع نشون بده. اخماش رو توی هم کشید، دستهاش رو مشت کرد و گفت:
_تو اینجا چه غلطی میکنی؟ چرا لشکر جمع کردی دنبال خودت؟
یونگی از لحن صحبت جفتش اخمی کرد. دندونهاش رو بهم فشرد، که باعث شد رگ کردنش باد کنه و هالهی خطرناکی اطرافش رو احاطه کنه. به امگا نزدیکتر شد و غرید:
_اولا که با آلفات درست صحبت کن. دوما من برای تو اینجا نیومدم...پسر عموی احمقت، جفت برادرمه و اون رو به زور اینجا نگه داشته.
قدم دیگهای برداشت و توی صورت گلگون شدهی امگا، غرید:
_من هم اومدم دنبال داداشم...میدونی که جئون زیاد خوشش نمیاد باهم فامیل بشیم.و در آخر نیشخند معنا داری روی لبش نشوند.
با هر حرفی که یونگی میزد و هر قدمی که به جلو برمیداشت، تهیونگ عقب تر میرفت و به ماشین قرمز رنگش نزدیک تر میشد.
رایحهی غلیظ ویسکی مرد که کم کم داشت بوی بنزین میگرفت، گرگ امگاش رو ترسونده بود باعث شده بود گوشهای کز کنه و پشت سر هم زوزه بکشه.تهیونگ نفس عمیقی کشید که ریهاش از رایحهی مرد پر شد و سرش به شدت گیج رفت. به کاپوت ماشینش تکیه داد و گفت:
_حالا میخوایی چکار کنی؟ مثل بتمن شیرجه بزنی وسط عمارت عموم و برادرت رو نجات بدی؟آلفا پوزخندی زد و روی تهیونگ خم شد، که هیکل پر و مردونهاش روی پسر کوچیکتر سایه انداخت. دستهاش رو دو طرف تهیونگ و روی ماشینش ستون کرد. به چشمهای بستهی تهیونگ خیره شد و با صدای آرومی گفت:
_فکر میکردم به خاطر اینکه از هم دوریم، ناراحت باشی. ولی حالا میفهمم که این چیزا برات اهمیتی نداره.
عصبی دستی توی موهاش کشید و از تهیونگ فاصله گرفت و با صدای بلندی که پسر کوچیکتر رو از جا پروند، داد زد:
_جونگکوک!به سمت ورودی عمارت چرخید و با صدای بلند تری داد زد:
_خایهاش رو نداری که بیایی بیرون عوضی؟!جونگکوک که نصف پلههای عمارت رو پایین اومده بود تا با مادرش حرف بزنه، با شنیدن صدای برادر آلفای جفتش اخمهاش رو در هم کشید و درحالی که با خشم زیر لب فحشش میداد، به سمت خروجی رفت. در رو باز کرد و همونطور که از عمارت خارج میشد، با صدای بلندی فریاد زد:
_اینجا چه خبرههه؟!
یونگی با دیدن بیرون اومدن جونگکوک، یک تای ابروش رو بالا انداخت و با بیخیالی و صدای بلندی گفت:
_به به! بلاخره کون مبارکت رو جمع کردی اومدی بیرون مرتیکه.
با سر اشارهای به داخل عمارت کرد و اینبار جدی گفت:
_برو داداشم رو بیار.
YOU ARE READING
𝐌𝐲 𝐑𝐞𝐝 𝐖𝐢𝐧𝐞
Werewolf𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐦𝐲 𝐫𝐞𝐝 𝐰𝐢𝐧𝐞 ☀︎︎ 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 1*8, 𝐟𝐥𝐮𝐟𝐟, 𝐦𝐩𝐫𝐞𝐠, 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚, 𝐎𝐦𝐞𝐠𝐚𝐯𝐞𝐫𝐬𝐞 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐤𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧 𝐧𝐚𝐦𝐣𝐢𝐧 𝐭𝐚𝐞𝐠𝐢 𝐡𝐨𝐩𝐣𝐨𝐧𝐠 𝐚𝐭𝐞𝐞𝐳 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐧𝐢𝐧𝐚 ❥︎ 𝐄𝐥𝐠𝐚 جونگکوک...