Part 21

317 57 10
                                    


نگاهی به پسرک ذوق زده انداخت و سر تکون داد. جیمین لبخند بزرگی زد و سعی کرد ذوق زدگیش رو مخفی کنه و گفت:
_ممنون...خیلی قشنگه.
جونگ‌کوک هم سری تکون داد و با دست به داخل اشاره کرد:
_برو داخل.
وارد کلبه شد و با ذوق به گل‌های طبیعی رز و شمع‌های خاموشی که همه جا رو تزئین کرده بود، نگاه کرد. کلبه‌ی کوچیکی بود. یه پذیرایی و آشپزخونه‌ی نقلی داشت و اونطور که جیمین دیده بود دوتا در بیشتر توی پذیرایی نبود‌‌. یکی متعلق به بالکن و دیگری هم مسلما مال اتاق خواب بود‌.
به سمت در اتاق خواب رفت و گفت:
_اگه شمع‌ها روشن بود، خیلی قشنگ‌تر می‌شدها...اشکالی نداره اینجا رو ببینم؟
جونگ‌کوک سوئیچش رو روی کانتر گذاشت و به سمت جیمین رفت. در رو باز کرد و گفت:
_نیازی به اجازه نیست. اگه نمی‌خواستم نمیاوردمت اینجا.
جیمین فقط سری تکون داد و چراغ اتاق خواب رو روشن کرد و واردش شد. از دیزاین مینیمالی که داشت لبخند روی لبش اومد و توی دلش سلیقه‌ی جونگ‌کوک رو تحسین کرد.
یه تخت دونفره‌ی ساده‌ی کرم رنگ به همراه وسایل ستش، وسط اتاق بود و روی تشکش با گلبرگ‌های رز تزئین شده بود.
روی تخت نشست و بدون اینکه پاهاش رو بالا ببره، بالا تنه‌اش رو روی تخت انداخت و گفت:
_آخیش، مردم از خستگی.
جونگ‌کوک که به چهارچوب در تکیه داده بود و به پسر نگاه می‌کرد که با بالا رفتن تیشرت سفیدش، متوجه چسب دردی که خودش براش زده بود، شد. نزدیکش شد و کنارش روی تخت نشست و لبه‌ی تیشرتش رو گرفت تا بالا بزنه، که سریع دست جیمین روی دستش نشست و گفت:
_چکار می‌کنی؟
با فشار خفیفی دستش رو عقب زد و گفت:
_می‌خوام چسبت رو دربیارم، درضمن ما جفت همیم لازم نیست با هر لمس من اینطوری واکنش نشون بدی. مطمئن باش نمی‌خوام بهت تجاوز کنم.
جیمین که همچین منظوری نداشت، با صدای آرومی گفت:
_همچین منظوری نداشتم.
نگاهی به چشم‌های صادق پسر انداخت و سرس تکون داد. حقیقتا خودش هم دیگه حوصله‌ی بحث نداشت و ترجیح می‌داد، حداقل امشب رو کوتاه بیاد!
تیشرت جیمین رو بالا زد و نگاهی به زیر شکمش انداخت. اطراف چسب کمی سرخ شده بود و این نشون می‌داد که دیگه باید درش بیاره. ناخن کوتاهش رو زیر چسب فرستاد و سعی کرد از پوست حساس شده‌ی پسر جداش کنه که صدای آخ دردمندش رو شنید:
_آخ...یکم آهسته تر!
دستش رو عقب کشید‌. هرچی فکر می‌کرد، نمی‌تونست همینجوری جداش کنه. پس در یک حرکت تیشرتش رو از تنش در آورد و از روی تخت بلند شد.
جیمین با تعجب نگاهش کرد و گفت:
_چکار داری می‌کنی؟
بدون اینکه جوابش رو بده، شلوارش هم در آورد و درحالی که فقط یه باکسر مشکی پاش بود، سمت جیمین خم شد و پسر رو براید استایل بغل کرد و گفت:
_چسب جدا نمی‌شه، باید زیر آب درش بیارم‌.
جیمین از ترس اینکه نیوفته، گردنش رو سفت گرفت و با لکنت گفت:
_آممم...خب‌...خودم می‌تونم.
با آرنجش در حمام رو باز کرد و همونطور که وارد می‌شد، گفت:
_منم می‌خوام‌دوش بگیرم و خیلی خستم...نمی‌تونم صبر کنم تا کارت تموم بشه، خوابم می‌گیره.‌..اشکالی نداره که باهم حموم کنیم، هوم؟
جیمین نگاه کوتاهی بهش انداخت و ساکت شد‌‌. هرچی فکر می‌کرد نمی‌تونست دلیلی برای مخالفتش پیدا کنه. اون پسر جفتش بود و قبلا خواسته یا ناخواسته بارها باهاش خوابیده بود، پس خجالت دیگه معنایی نداشت و این هم که یه حمام ساده بود. پس سری تکون داد و گفت:
_باشه.
امگا رو روی زمین گذاشت و گفت:
_پس تا من آب رو گرم می‌کنم، توهم لبا‌س‌هات رو در بیار.
جیمین سری تکون داد و پشتش رو بهش کرد تا لخت بشه.
جونگ‌کوک شیر آب گرم رو باز کرد و همونطور که منتظر بود آب گرم بشه، نگاهی به کوکتل‌های رنگی و گیاهی که توی قفسه جا گرفته بودن خیره شد تا خواص هرکدوم رو بخونه و یکی رو انتخاب کنه، که دستی از پشت سرش دراز شد و یه کوکتل طلایی شاین برداشت. بلافاصله صدای جیمین توی حمام پیچید:
_این خیلی خوش‌رنگه...می‌شه این و بندازم تو وان؟
به سمت جیمین چرخید و همونطور که نگاهش روی سینه‌های سفید و پر امگا می‌چرخید، آب دهنش رو قورت داد و گفت:
_آره بنداز.
جیمین با ذوق بسته‌ی پلاستیکیش رو باز کرد و کوکتل قلبی شکل رو توی وان انداخت و خم شد تا از آب شدنش مطمئن بشه و منظره سکسی و جذابی از بوتی گرد و برجسته‌اش، زیر اون شورت سفیدش برای آلفا به نمایش گذاشت.
جونگ‌کوک از تصور برخورد بوتی‌ نرم و تپل امگا، وقتی که داشت توش عقب و جلو می‌شد، لبش رو گزید و نفس سنگین شده‌اش رو بیرون‌ داد.
جیمین وقتی که مطمئن شد کوکتل کاملا آب شده، کمرش رو صاف کرد و گفت:
_خب اینم آماده‌اس.
جونگ‌کوک سریع نگاهش رو به سمت دیگه‌ای چرخوند و گفت:

𝐌𝐲 𝐑𝐞𝐝 𝐖𝐢𝐧𝐞Where stories live. Discover now