P⁵

233 56 29
                                    

خرگوش قاتل

لیدر عقرب سیاه

کلاغ بیرحم

اینا لقبایی بودن که منو باهاش میشناختن ،هربار که کسی رو میکشم ترس و خون رو به چشمم میبینم .تنها رنگی که میبینم قرمزه رنگ خونشون.من برای یه مرد کار میکنم.اون مدیر مدرسه کیم هستش .اون کسیه که منو به فرزندخوندگی پذیرفت و زندگی من رو نجات داد، به همین دلیل من زندگیم رو بهش دادم، همه چیزم برای اونه.

+شما گفتید بیام؟

_اره...جانگکوک ...من یه ماموریت مهم برات دارم .

من بیصدا بهش گوش میدم.

_ازت میخوام از وارث من محافظت کنی و باهاش ازدواج کنی .

وقتی حرفش رو شنیدم یخ زدم .

+من فکر میکردم شما هیچ پسر یا وارثی ندارید ، شما اینو هرگز به من نگفته بودید.

عکس پسرش رو روی میز قرار میده:

_به همین دلیل دارم به تو میگم.

_اون با پدر خونده اش زندگی میکرد که ماه پیش مرد و اون تصادف نبود اونو کشتن.

_از طایفه ی همسرم

_مارهای سیاه

...............................................................

درباره ی پسر و دوستاش و هرچیزی که بهش مربوط میشد تحقیق کردم.

همه ی سوابق و علایق و سرگرمیهاش اینجاست.

همه ی سوابق و علایق و سرگرمیهاش اینجاست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
عاشق نیمه شب Where stories live. Discover now