𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫 𝟏𝟐

195 32 8
                                    

اهنگ پارت تو دیلیم هست:
https://t.me/snakewpani

"بهت گفتم اگه خودم بفهمم اتفاق خوبی نمیوفته بکهیون؛ گوش نکردی"
دست لرزونشُ روی صورتش گذاشت و نفس حبس شدشُ بیرون فرستاد، از ترس به سرامیک زل زده بود و نمیدونست باید چه عکس العملی نشون بده
یقه لباسش اسیر دستای بزرگ آلفا شدن و بالا کشیده شد "منو ببین"
چونش اسیر انگشتای چانیول شد و سرشُ بالا آورد؛ چشمای پراز اشکش نظاره گر آلفا که با عصبانیت نگاهش میکرد بود
ثانیه ای نگذشت که دومین سیلی رو گونش نشست و از شدت دردش ناله کرد ناخوداگاه صدای گریش بالا رفت
"منو احمق فرض کردی؟ ها؟ فکر کردی من نمیفهمم پشت سرم چه غلطی داری میکنی؟"

آلفا با حرص لگدی به پهلوش زد و دندوناشُ رو هم فشرد؛ از درد تو خودش میپیچید و سعی میکرد صدای گریشُ کنترل کنه
ضربه بعدی به کمرش بود که از درد دادش در اومد "بی خبر از من میری بچه سقط میکنی آره؟"
خنده های هیستریک آلفا به گوشش میرسید "اونم دوبار"
موهاش از پشت کشیده شد و صورتش از درد توهم رفت "چان..
"خفه شو"
چشمای الفا قرمزتر از هر زمان دیگه بودن و استرسشُ بیشتر میکرد
"بزار حدس بزنم"
مچ دست آلفا رو گرفت تا مانع از بیشتر کشیده شدن موهاش بشه اما خون جلو چشمای چانیول رو گرفته بود و براش مهم نبود امگایی که دوست داشت چه دردی رو داره تحمل میکنه "سقط اولت بچه سهون بود اره؟"

تموم شدن حرف آلفا مساوی شد با یخ زدن کل بدنش؛ با چشمای ترسیده به پوزخند کنار لب چانیول نگاه کرد؛ اون قضیه از کجا فهمیده بود؟ اصلا قضیه سهون رو از کجا میدونست؟
" ن.نه بزار تو..
گردنش اسیر اون دستش شد و راه تنفسشُ بست
"به من دروغ نگو احمق"
صدای دادش تو خونه اکو شد و ترسشُ بیشتر کرد، دستاشُ دور مچ دست آلفا حلقه کرد و سعی کرد کمی از فشاری که به گردنش میاورد رو کم کنه اما نمیتونست؛ شروع کرد به دست و پا زدن تا خودشُ نجات بده
" تو حتی لیاقت زنده بودن و هم نداری"
فاصله صورتاشون و کمتر کرد و به چشمای ملتمسش نگاه کرد "قسمت جالبش اینجاست که خانوادت حتی یه ذره هم از مردنت ناراحت نمیشن"

با اتمام حرفش به وضوح دست و پا زدن امگا کم و کمتر شد و در نهایت دست نگه داشت؛ دستاشُ به سرعت از دور گردن امگا باز کرد و ازش فاصله گرفت
صدای پی در پی صرفه هاشُ نفس نفس زدناش به گوش میرسید "بلند شو"
ابروهاشُ توهم کشید؛ بدنش از درد میلولید و جفت دستاش روی گردن قرمز شدش بودن
"بهت گفتم بلند شو"
داد زد و با حرص لگد دیگه ای به شکمش زد و به صدای هق هقش گوش داد
با ندیدن هیچ حرکتی جفت بازوهاشُ گرفت و به زور بلندش کرد و به سمت در ورودی کشیدش
امگا به زور پشتش کشیده میشد و با ترس نگاهش میکرد "چ.چانیول چیکار میکنی؛ م.من جایی نمیام"

سعی کرد بازوشُ از حصار انگشتای کشیدش بیرون بکشه اما با زیاد شدن فشار دستش صدای نالش بالا رفت و به سمت بیرون کشیده شد
با پای برهنه روی کف سرد و کثیف زمین به سمت ماشین کشیده میشد
" چانیول بهم گوش کن .. من ترسیدم بهت بگم؛ من .. من نمیدونستم تو چه ری اکشنی نشون میدی و ..
به زور سوار ماشین شد و در محکم بسته شد، اشکای روی صورتشُ با پشت دست پاک کرد و وقتی چانیول سوار ماشین شد به قیافه توهمش نگاه کرد
به سمتش چرخید و دستشُ محکم گرفت و سمت خودش کشید تا توجهشُ جلب کنه
"بهم گوش بده؛ منم نمیخواستم این اتفاق بیوفته .. اما میترسیدم قبول نکنی بندازمش و..
نفسای پی در پی آلفا که نشون میداد داره عصبانیتشُ کنترل میکنه باعث شد مکث کنه " چانیول من.. من ..
"خفه شو"

𝐌𝐲 𝐀𝐥𝐩𝐡𝐚Where stories live. Discover now