Part26

826 102 126
                                    

«میدونی که قرار نیست هیچوقت تنهات بزارم.
هیچکس چشاش مثل تو قشنگ نیست،
هیچکس مثل تو نمیخنده.
هیچکس به اندازه تو برام دوست داشتنی نیست.
توکاری میکنی که حتی قلبمم لبخند میزنه.
بعضی وقتا اینقدر بامزه میشی که میخوام لای نون بپیچمتو بخورمت.»

برای بار شصتم؟بود که داشت این متنو میخوند.
اولش وقتی این کاغذو لا به لای وسایلاش دیده بود،تعجب کرده بود.
ولی وقتی به دست خطش خیره شد،پلکی زدو با دقت بیشتری به دست خطش نگاه کرد،
گوگیش...
این دست خط مال گوگیش بود.
دستشو روی قلبش گذاشته بودو هیجانو با تمام وجودش حس میکرد،
ینی گوگیش اینو براش نوشته بود؟
جیغ خفه ای کشیدو با ذوقی که به قلبش تزریق شده بود پشت همون کاغذ نوشت:

+تا حالا کسی بهت گفتم بغلت پر از ارامش شکوفه های عسلی بهشته؟

+بهت گفتم جنس نگاه و محبتت فرق میکنه و قشنگ ترین تافته جدا بافته ی دنیایی؟

+اصلا انگاری خدا تورو باب دل من ساخته و به بقیه گفته بشینین و تماشاش کنید که چطور تاثیر خودشو روی دل معشوقش میزاره.

+من تا حالا اینقدر عاشق کسی نبودم بلد نیستم چطور بفهمونم حجم احساسمو فقط میخوام بدونی که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه از من جدات کنه به جز خودت.

+من با یه نخ به این دنیا وصلم، اون نخم تویی تک گوگوی‌ِ قلبم.

کاغذو داخلِ جیب یکی از لباسای گوگیش گذاشتو با سرخوشی ای که توی وجودش رخنه کرده بود،سراغ گوشیش رفت.

✨✨✨✨✨
پارت بیست و ششم

تهیونگ که انتظار باز شدن یه هویی درو نداشت سرجاش خشکش زدو با چشمای گرد شده از تعجبش به در نگاه کرد،وقتی نگاهه خیره ی جئونو روی خودش دید دهنشو عینه ماهی بازو بسته کرد،
نگاهه جونگ کوک سمته آینه ای که پشتش بود کشیده شد و با چشماش‌ داشت بوتی های گردشو قورت میداد.
محض رضای خدا درسته تا حالا چند بار از توی شلوار به بوتیش چشم دوخته بود ولی انتظار نداشت وقتی لخت میبیندش عینه یه هلو به چشم برسه.
تهیونگ وقتی رد نگاهه کوکو دید سرجاش پریدو فوری هول هولکی شورتی که دستش بودو پاش کرد.
دروغ بود اگه میگفت خجالت نمیکشه،مطمئن بود صورتش قرمز‌ شده و از طرفی داشت به این فکر میکرد که بالاخره که گوگیش قرار نیس باهاش کاری داشته باشه.

+برو بیرون آماده شم بیام،جونگ کی میگفت قراره جایی بریم.

اَبرویی بالا انداخت و زبونشو به لپش فشار داد،صورت قرمز شده،چشمای فراریِ بیبی‌ش با بلبل زبونیش نمیخوند.

-و اگه نخوام به اونجا برمو به جاش بیام تورو بفاک بدم چی؟

چشماش گرد شدو با لبای فاصله گرفته از همش به گوگیش چشم دوخت.
وقتی دید هیچ شوخی ای توی صورتش نمیبینه،آب دهنشو قورت داد،و با صدایی که توش لرزش داشت گفت

VENA AMORIS Where stories live. Discover now