part 1

127 7 0
                                    

_یعنی تو میخوای با شیطان معامله کنی !؟

+بله خانم.

_و آیا تو حاضری روحتو به شیطان بفروشی !؟

+ب...بله خانم ...هس..هستم !

_پسر شجاعی هستی اما....
_اگه شیطان روحتو نخواد چی ؟؟

+چ..چی؟؟؟

_فکر کردم اهل معامله‌ای...

+بله... بله ه..هستم اما چیرو باید معامله کنم؟؟

_جسمت رو ... جسمت رو به من بفروش و من در ازاش عشقم رو باهات معامله میکنم!

+قبوله . اما فقط یه سوال ازتون دارم

_بپرس اما وقت با ارزشمو حروم نکن ...

+جسمم چطور قراره معامله بشه ؟!

_من زیبایی جسم تورو میگیرم و ظاهر جدیدی به تو میدم که با عشق اهریمنیه من پر شده و این معامله شکل میگیره!
_اما یادت نره این معامله یک تاریخ انقضا داره ، زمانی که اهریمنِ عشقِ من روح تورو با کسی گره بزنه من جسم تورو برمیگردونم و تو عشق منو !
____________________

چند سال بعد

گربه‌‌ی خسته اروم رویه پنجه‌هاش فرود اومد و کش و قوس عمیقی به بدنش داد. نور افتاب باعث شده بود موهایه مشکی رنگ بدنش براق و زیباتر از همیشه به نظر برسن.
مثل همیشه شروع کرد به اروم اروم قدم زدن تویه کوچه پس کوچه های شهر و به سمت جنگل رفتن.

شیطان هرگز بهش نگفته بود که قراره ظاهر زیبا و انسانیش رو با بدن یه گربه عوض کنه اما حالا جونگکوک خوب میدونست که هرگز دیگه نباید به شیاطین اعتماد کنه.
بی حوصله به راهش ادامه میداد و سعی میکرد در طول مسیر چیزی برایه خوردن پیدا کنه.

بعضی اوقات بقیه ادم ها برایه نوازش کردن یا غذا دادن بهش وایمیسادن و گاهی هم مردم بهش لگد میزدن و میگفتن گربه سیاهِ بد یومنیه.

وقتی به خیابون رسید مثل همیشه بی ملاحظه شروع کرد قدم زدن و از بین ماشین هایی که با سرعت میومدن رد شدن. طولی نکشید که ماشین بزرگ مشکی رنگی باهاش برخورد کرد و اونو به گوشه‌ای پرتاب کرد.

جونگوک دیگه چیزی نمیدید اما صداهای مهوی میشنید که مردی بالایه سرش با نگرانی زمزمه میکرد : وایی خدایه من ... من همین الان یه گربه‌ی بی گناهو زیر کردممم...

اخرین چیزی که به ذهن جونگکوک اومد این بود : کسی که با شیطان‌ معامله میکنه بی گناه نیست!

*****

_من این حرفا حالیم نیست لوسیندا ... همین الان این معامله به‌هم میخوره من با ادمی مثل لوکاس قرارداد نمیبندم...هرگز!

×گوش کن کیم تهیونگ تو الان عصبی هستی ما باید....

_خواهش میکنم یونگی دوباره شروع نکن ، خودت میدونی لوکاس چندبار تاحالا قوانین منو زیر پا گذاشته ... چندبار تاالان سعی کرده تو محدوده‌ی من جنگ راه بندازه .

demon love (vkook)Where stories live. Discover now