سوم شخص
کارش رو با پوشیدن کت جین تموم کرد و بعد از خارج شدن از اتاقش، پله های طولانی عمارت رو پایین رفت
هوپ:کجا میری؟؟
با شنیدن صداش درست وقتی که رو به روی در ورودی رسیده بود، چشماش رو چرخوند و بدون اینکه برگرده جواب داد
یونگ:باید بهت جواب پس بدم؟؟
با بدخلقی گفت و قبل از اینکه دستاش به دستگیره در برسن، صدای مرد بزرگتر تو گوشش پیچید
هوپ:من فقط یه سوال ساده پرسیدم، واقعا مجبوری باهام اینطوری رفتار کنی؟؟
با لحنی که ناراحتی ازش مشخص بود پرسید و یونگی به طرفش برگشت....
یونگ:از سوال و جواب شدن بدم میاد
هوپ:من همچین کاری نمیکنم، فقط نگرانتم، میخوام بدونم کجا میری تا فکرم درگیر نباشه؛ متوجه ای؟؟
یونگ:نه....
به سادگی گفت و دوباره به طرف در برگشت، اما انگار قرار نبود به راحتی از اون عمارت که خودش چیزی جز قفس نمی دیدش خارج بشه
هوپ:پس چند نفر رو باهات می فرستم....
یونگ:میدونی که بدم میاد کسی دنبالم کنه....
با عصبانیت گفت و جوابش لحن بیخیالانه هوسوک بود
هوپ:میتونی بگی کجا میری تا اونا رو دنبالت نفرستم
درحالی که دستاش از عصبانیت مشت شده بود، برای بار دوم به طرف مرد بزرگتر برگشت و از بین دندون های بهم چفت شدش گفت
یونگ:بار ققنوس....
هوپ:پس میگم چند تا از بادیگارد ها همراهت بیان....
یونگ:هی، تو گفتی اگه بگم کجا میرم؛ نمی فرستیشون
با حرص و عصبانیتی که از لرزش دستای مشت شدش مشخص بود گفت و هوسوک نیشخندی بهش زد
هوپ:چه بگی چه نگی اونا دنبالت میان، تو همسر منی و این یعنی همه جا احتمال خطر برای تو وجود داره؛ به هیچ عنوان نمیذارم تنهایی بری بیرون....
زبونش رو به گونش فشرد و درحالی که دستاش رو تو سینش جمع میکرد، با تمسخر گفت
یونگ:فکر کردم گفتی هیچوقت نمیذاری آسیب ببینم....
هوپ:الانم دارم همینکار رو میکنم....
با سردرگمی جواب داد و یونگی تکذیب کرد
یونگ:مفهوم چیزی که اون روز بهم گفتی، اینه که به هیچ عنوان خطری تهدیدم نمیکنه و تو مراقبمی، اما مفهوم جمله الانت، اینه که احتمال آسیب دیدنم هست، چون نمی تونی به طور کامل ازم محافظت کنی و باید همراهم بادیگارد بفرستی تا چیزیم نشه؛ این دوتا جمله تفاوت زیادی دارن....
VOUS LISEZ
HOW I MET YOUR FATHER
Roman d'amourچه اتفاقی میفته اگه یه رابطه با اجبار شروع بشه؟؟ چی میشه اگه یکی عاشق باشه، یکی نباشه؟؟ این ازدواج قراره چطوری پیش بره؟؟ سرنوشت چه برنامه ای براشون داره؟؟ ته این ازدواج اجباری چیه؟؟ عشقی دو طرفه، یا نفرتی عمیق؟؟ . . . . _💜به هشتمین بوک من خوش اومدی...