CHAPTER 12

537 95 132
                                    

سوم شخص

کارش رو با پوشیدن کت جین تموم کرد و بعد از خارج شدن از اتاقش، پله های طولانی عمارت رو پایین رفت

هوپ:کجا میری؟؟

با شنیدن صداش درست وقتی که رو به روی در ورودی رسیده بود، چشماش رو چرخوند و بدون اینکه برگرده جواب داد

یونگ:باید بهت جواب پس بدم؟؟

با بدخلقی گفت و قبل از اینکه دستاش به دستگیره در برسن، صدای مرد بزرگتر تو گوشش پیچید

هوپ:من فقط یه سوال ساده پرسیدم، واقعا مجبوری باهام اینطوری رفتار کنی؟؟

با لحنی که ناراحتی ازش مشخص بود پرسید و یونگی به طرفش برگشت....

یونگ:از سوال و جواب شدن بدم میاد

هوپ:من همچین کاری نمیکنم، فقط نگرانتم، میخوام بدونم کجا میری تا فکرم درگیر نباشه؛ متوجه ای؟؟

یونگ:نه....

به سادگی گفت و دوباره به طرف در برگشت، اما انگار قرار نبود به راحتی از اون عمارت که خودش چیزی جز قفس نمی دیدش خارج بشه

هوپ:پس چند نفر رو باهات می فرستم....

یونگ:میدونی که بدم میاد کسی دنبالم کنه....

با عصبانیت گفت و جوابش لحن بیخیالانه هوسوک بود

هوپ:میتونی بگی کجا میری تا اونا رو دنبالت نفرستم

درحالی که دستاش از عصبانیت مشت شده بود، برای بار دوم به طرف مرد بزرگتر برگشت و از بین دندون های بهم چفت شدش گفت

یونگ:بار ققنوس....

هوپ:پس میگم چند تا از بادیگارد ها همراهت بیان....

یونگ:هی، تو گفتی اگه بگم کجا میرم؛ نمی فرستیشون

با حرص و عصبانیتی که از لرزش دستای مشت شدش مشخص بود گفت و هوسوک نیشخندی بهش زد

هوپ:چه بگی چه نگی اونا دنبالت میان، تو همسر منی و این یعنی همه جا احتمال خطر برای تو وجود داره؛ به هیچ عنوان نمیذارم تنهایی بری بیرون....

زبونش رو به گونش فشرد و درحالی که دستاش رو تو سینش جمع میکرد، با تمسخر گفت

یونگ:فکر کردم گفتی هیچوقت نمیذاری آسیب ببینم....

هوپ:الانم دارم همینکار رو میکنم‌....

با سردرگمی جواب داد و یونگی تکذیب کرد

یونگ:مفهوم چیزی که اون روز بهم گفتی، اینه که به هیچ عنوان خطری تهدیدم نمیکنه و تو مراقبمی، اما مفهوم جمله الانت، اینه که احتمال آسیب دیدنم هست، چون نمی تونی به طور کامل ازم محافظت کنی و باید همراهم بادیگارد بفرستی تا چیزیم نشه؛ این دوتا جمله تفاوت زیادی دارن....

HOW I MET YOUR FATHEROù les histoires vivent. Découvrez maintenant