پارت بیست و یکم: دلم برات تنگ شده
"همون قدر بی دلیلی و بی تاب، فقط یک روز گذشته و من ازت خبری ندارم دلم میخادت لی مینهو"
«هان جیسونگ»
توی بغل چان از خواب بیدار شد به صورت بی نقص و مردونه ی چان خیره شد حالت لباش جوری اونو جذب خودش کرده بود که بدنش رو بی قرار میکرد هر وقت توسط اون لبا مورد ستایش قرار میگرفت غافلگیر میشد با اینکه اولین بارش نبود بازم بدنش سریع واکنش نشون میداد حتی با خیره شدن بهش..
اره اون دیونه بود، دیونه ی چان هیچ وقت فکرش رو نمیکرد بخاد عاشق مردی بشه که تمام وجودشه و بخاد اونو با تمام ناکافی بودناش قبولش کنه.
پلک محکمی زد و بیخیال دید زدن مردش شد آروم از آغوش چان بیرون اومد و سمت حمام رفت.
بعد از در آوردن لباس خوابش زیر دوش آب رفت و موها و بدنشو خیس کرد در حالی که سرگرم شستن بدنش بود در حموم باز شد و چان با بدنی کاملا برهنه پسرشو زیر دوش به آغوش کشید. بدنشو روی پسر انداخته بود و به سختی میشد اونو کنترل کرد.
سونگمین در حالی که داشت غر میزد توپید: هیییی خفم کردی بابابزرگ
سونگمین نقطه ضعف چان رو خیلی خوب میدونست پس از این راه برای حمله بهش استفاده کرده بود.
چان ازش جدا شد با چشمای پف کرده پوزخندی زد که چشمای بادومی سونگمین رو وادار به خیره شدن به اون لبای گوشتی میکرد.
در حالی که سونگمین به حالات لبای چان خیره شده بود و به سختی میتونست سیبک گلوشو پایین بده چان با صدای دورگه و خاصی نالید: پس کیم سونگمین عاشق شوگر ددی شده درسته؟
سونگمین که تازه متوجه منظور حرف چان شد توپید: یاااااااا
چان خندید و خودشو با آب ولرم شست بدنشو مماس بدن سونگمین قرار داد و کنار گوش پسر نالید: هی سونگمو میدونی سکس صبحگاهی برای سلامتی خوبه؟
سونگمین ترسیده از آخرین رابطشون توپید: هی چرت نگو تو حموم؟
_اوم میتونه برا تو راحت باشه هاسونگمین با لکنت زبان گفت: هی من... من نمیتونم
چان که متوجه حالت سونگمین شد نالید: هیییی من که معذرت خواهی کردم اون روز حالم خوب نبود بهت گفتم که بخاطر اون مرتیکه خراب...
سونگمین حرف چان رو قطع کرد و گفت: ااوم میدونم چان ولی من...چان کلافه نالید: میترسی درسته هوف حق داری بعد اون رابطه یک هفته بکوب باید پماد میزدم بهت من متاسفم درخواستم بی جا بود میرم اون ور دوش بگیرم توام راحت باش
سونگمین به حالت صورت چان خیره شده گند زده بود؟
البته شاید یک ماه از اون داستان میگذشت و سونگمین نمیتونست به چان نزدیک بشه در حالی که بدنش بی تاب شده بود اون میخواست ولی نمیدونست چرا با کلماتش چان رو منصرف میکرد و مردش بخاطر این دوری به خودش جرعت نمیداد بخاد در موردش صحبتی کنه ولی تا کی؟ بلاخره اونا یه زوج بودن درسته؟؟
YOU ARE READING
𝐶ℎ𝑢𝑟𝑐ℎ⛪
Fanfictionتصور اینکه جیسونگ یه پسر گناهکار باشه و مینهو یه کشیش در حال آموزش.. فقط یه چیز میتونه اونا رو به هم نزدیک کنه 'گناه' همه چیز از وقتی شروع میشه که جیسونگ با کت و شلوار قرمزی وارد کلیسا میشه و... فیک: 𝐶ℎ𝑢𝑟𝑐ℎ⛪کلیسا نویسنده: رز کاپل : مینسونگ، چ...