پارت بیست و سوم: سرچ
"من میترسم از دستت بدم اینبار مرگ من ممکن میشه، هر چیزی که مانعم بشه رو از میون برمیدارم لی مینهو"
«هان جیسونگ»طولی نکشید تا بین راه خشکش زد باید چیکار میکرد نهایت خلاقیتش توی این سالها دیدن سری فیلمای عاشقانه استریت بود رسما نمیدونست باید چیکار بکنه، جیسونگ که متوجه شد ریز خندید و همین باعث شد تا مینهو از خجالت روی تخت بشینه و به پاهاش نگاه کنه.
جیسونگ روی تخت نشست و به مردش خیره شد واقعا قرار بود باهاش زندگی کنه؟ این مرد؟
خنده های جیسونگ باعث خجالت مینهو میشد و در آخر به وجدش آورد: یاااااا کافیه تا کی میخای بهم بخندی؟
با اخمی کیوت و لبایی که از شدت کیوتی آویزون شده بودن اون مرد فوق العاده بود همین کافی بود تا جیسونگ به وجد بیاد و در حالی که غر میزنه روی پاهای مینهو بشینه: یااا اینجوری نگام نکن داری دیونم میکنی مینهو
بین لباشو باز کرد و لبای مینهو رو به دندون گرفت و بوسه ای خیس رو شروع کرد همزمان لگنشو روی دیک مینهو حرکت میداد و باعث میشد بیشتر شلوارشو تنگ کنه. مینهو دستاشو روی بوتای گرد جیسونگ میکشید و بدنش از کنترل خارج شد که..صدای در...
بین لباشون فاصله ای دادن و در حالی که بلند بلند نفس میکشید صدای تهیونگ به گوششون رسید: مینهو هیونگ اینجایی؟؟
مینهو لعنتی فرستاد و ناچار بلند شد و لباساشو مرتب کرد و سمت در رفت و آروم بازش کرد و کلافه گفت: بله چیشده؟
تهیونگ در حالی که سعی داشت داخل اتاق رو دید بزنه تا بتونه جیسونگ رو پیدا کنه موفق نشد چون هر بار مینهو جلوشو میگرفت: هییی تهیونگ چی میگی یادت رفت؟
_آه هیونگ میخام برم خونه، مهمونی تقریبا تموم شده
_اها باشه تو برو منم میام
_اخه من با جیسونگ هیونگ اومده بودم ولی نمی بینمش نیست... میگما تو ندیدیش؟
مینهو خشکش زده بود باید چی میگفت؟
تهیونگ که دید مینهو هول کرده متوجه شرایط شد سعی کرد جلوی خندشو بگیره خودشو زد به بیخیالی و گفت: حتما کار داشته رفته من برم دیگه
مینهو که فکر میکرد موفق شده با بیخیالی گفت: اره تو برو منم یکم دیگه میرم خونه اوم فعلا شبت خوش
در و محکم بست و خودشم بهش تکیه داد.
جیسونگ پقی زد زیر خنده و گفت: هی مینهوووو هیونگ پاچیدی که
_چی؟با چشمای گرد با جیسونگی که لباساشو مرتب میکرد نگاه کرد.
جیسونگ سمتش قدم برداشت و آروم با شهوت نالید: مینهووو هیونگ... رامیون میخوری؟
YOU ARE READING
𝐶ℎ𝑢𝑟𝑐ℎ⛪
Fanfictionتصور اینکه جیسونگ یه پسر گناهکار باشه و مینهو یه کشیش در حال آموزش.. فقط یه چیز میتونه اونا رو به هم نزدیک کنه 'گناه' همه چیز از وقتی شروع میشه که جیسونگ با کت و شلوار قرمزی وارد کلیسا میشه و... فیک: 𝐶ℎ𝑢𝑟𝑐ℎ⛪کلیسا نویسنده: رز کاپل : مینسونگ، چ...