Part 30

810 123 81
                                    

پارت سی: وجود خاص

"وجود تو و اون بچه میتونست انقدر خاص و عمیق باشه که حتی نصیب هیچ کسی نمیشه، درسته تو یه فرشته از طرف خدا بودی شایدم همون شیطانی که دم ازش میزدی ولی شیطانی که زندگیم و خاص کرد. چقدر زیبا که قراره از این شیطان یه شیطان کوچولویه دیگه داشته باشم."

«لی مینهو»



چشمای بادومیش رو باز کرد. بدنش سنگین شده بود مینهو آروم بغلش کرده بود و سرشو بین سینه هاش قرار داده بود.

آروم موهای مردش رو نوازش کرد بخاطر مراسم دیروز خیلی خسته شده بودن. هر چند اخیرا جیسونگ خستگی بیشتری رو حس میکرد و خب حق هم داشت. فکر نمی‌کرد حاملگی می‌تونه انقدر سخت و طاقت فرسا باشه.

از روی تخت پایین اومد و سمت پذیرایی رفت.

تک نگاهی به ساعت دیواری ساده انداخت ساعت ۸ صبح بود. ولی خونه بخاطر پرده های کشیده شده تاریک بود. سمت پرده ها رفت و همه رو کنار کشید. نور خورشید به چشماش خورد و باعث شد جیسونگ زیر لب غر بزنه.

روشنایی خورشید فضای تاریک خونه رو به آغوش کشید.

نفس عمیقی کشید و پنجره رو کمی باز کرد. نسیم خنکی موهای بلندش رو نوازش کرد.

قصد داشت موهاشو کمی کوتاه کنه چون دیگه مثل سابق نمیتونست تند تند بره حموم و گاهی اذیتش میکرد.

سمت آشپزخونه رفت و در یخچال رو باز کرد بتری شیر و باز کرد و توی ظرف ریخت و داغش کرد. بعد از اینکه مطمعن شد شیر جوش اومده، زیرش رو خاموش کرد و توی ماگی که با مینهو ست خریده بود ریخت یه لیوان هم برای مینهو ریخت. دنبال عسل بود که مینهو آسه آسه سمتش رفت و گفت: چیشده جیسونگی

جیسونگ بهش نگاه کرد، بالاتنه ی برهنه با یه شورتک طوسی موهاش بلند شده بود و بهم ریخته روی صورتش بود. اون زیادی کیوت بود نه؟

سمتش رفت و آروم بغلش کرد مین هو متعجب از حرکت کیوت جیسونگ بغلش کرد.

جیسونگ آروم از بغل مردش بیرون اومد و موهاشو مرتب کرد و گفت: صبح بخیر چاگی

مین هو متعجب گفت: چاگی؟

جیسونگ شیرین خندید و خیلی کیوت تایید کرد: اوهوم

حالا مینهو باید چیکار میکرد؟ صد درصد با علاقه به پسر صبح بخیر می‌گفت ولی مینهو هر چقدرم تغییر میکرد هنوز هم همون کشیش لی بود.

صبح بخیر خشک و خالی ای گفت و سمت آشپزخونه رفت و گفت: دنبال چیزی بودی.

جیسونگ خیلی کیوت پاشو زد زمین و گفت: یاااااا تو آدم نمیشی؟

چین کیوتی بین ابروهاش داد و لپ های گردشو باد کرد که باعث شد لب هاش غنچه بشه. سمت مینهو رفت و غر زد: یکم ابراز علاقه بابا اه اینم شوهر مائه

𝐶ℎ𝑢𝑟𝑐ℎ⛪Where stories live. Discover now