پارت ده . بیدار شو

738 158 128
                                    

جین

با بهت به مردی که رو به روم ایستاده بود نگاه کردم ...آخه اون اینجا چه غلطی می‌کرد ؟ نه نه نباید اینجوری میشد

= هی ... تویی؟ ...

یعنی خاک تو سرت جین ... آخر عاقبت خراب بازیات میشه این ...

+ من ... من ...

دستش رو جلو آورد و با لبخند گفت
= از دیدار دوبارتون خوشبختم دکتر ...

نگاش رو به کارتم داد و با همون لبخند گفت
= کیم؟ ... کیم سوکجین؟

نگاهم رو به دستش دادم ... گیج از اتفاقی که داشت می‌افتاد دستم رو بلند کردم و باهاش دست دادم ... نگاهم به اتیکت اسمش خورد ... کانگ نام سو ...

پرستار کنجکاو گفت
' ببخشید شما همدیگه رو می‌شناسید؟ ...

با سوال پرستار مضطرب تر از قبل لبمو گاز گرفتم و زیر چشمی نگاهی به اون مرد انداختم و هول زده خواستم چیزی بگم که پیش دستی ‌کرد و گفت
= ما هفته پیش توی یه همایش پزشکی با هم آشنا شدیم ...

پشمام ریخت ... من همین هفته پیش بعد اینکه شب رو باهاش بودم صبحش عین وحشی ها رفتار کرده بودم و قالش گذاشته بودم ... اما الان اون زیادی خوش برخورد و محترم نبود ؟

= دکتر کیم؟

از بهت در اومدم و گفتم
+ چ.چی؟ ... آها بله. بله... همینطوره ...

آروم دستم رو ول کرد و با لبخند نرمی که برام عجیب بود گفت
= فعلا ... با اجازتون دکتر کیم...

خواست بره که هول گفتم
+ دکتر؟

نگاش رو بهم داد
= بله؟

لبم رو تر کردم و گفتم
+ میشه با هم حرف بزنیم؟ ... خصوصی؟

سرش رو تکون داد و گفت
= حتما ...

.

نامجون

با حس کردن یه سنگینی روی سینم چشمام رو باز کردم ... نگاهم به لوستر قدیمی خونه بود ... مگه خدمتکارا تازه عوضش نکرده بودن...

با حس کردن سر یکی روی سینم کلافه سرم رو به بالش کوبیدم ...چند بار باید به مینهی میگفتم که فاصلشو باهام حفظ کنه و انقدر بهم نزدیک نشه؟ ... دستم رو بالا اوردم تا کنارش بزنم که
+ بیدارت کردم نامی؟ ...

دستم رو هوا خشک شد ... ا.این صدا... این صدا ...حتی جزعت نداشتم سرمو برگردونم تا بفهمم این یه توهمه یا واقعیت پس با بهت و همونجور که به سقف خیره بودم گفتم
- ج.جی.جین؟

لبای نرمش روی فکم رو بوسید و روم نیمخیز شد و صدای نرم و بوسیدنیش گوشام‌ رو پر کرد
+ جانم عزیزم؟ چرا نگام نمیکنی؟

بالاخره با این حرفش نگاه ناباورم رو پایین آوردم و به صورتش خیره شدم ... لبای خوشگلش داشت واسم می‌خندید و تیله های براق و پر از مهرش بهم دوخته شده بود... دست لرزونم رو بالا آوردم و روی گونش گذاشتم ...
- خو.خودتی جینم؟ ...

Lovelorn Où les histoires vivent. Découvrez maintenant