_ part 2 _

1.7K 215 42
                                    

Part2

Season2

تهیونگ با قدم های آرومی وارد اتاق شد و جونگکوکی رو دید که روی تخت دراز کشیده و با گیجی به سقف خیره شده
سرفه ی مصنوعی کرد تا حواس پسر رو به خودش جلب کنه !

+ اوه بلاخره اومدی ؟! .... لولوخان احساس عجیبی دارم ... نمیدونم چی شده اون دکتره هم چیزی بهم نگفت ... تو میدونی چه اتفاقی لفتاد ؟!

تهیونگ روی تخت کنار جونگکوک نشست با لحن آرومی شروع به صحبت کرد:
- اینایی که دارم میگم موضوع مهمیه پس سعی کن اول بهم گوش کنی ، بعد اگر صحبتی داشتی بگی ! ...

جونگکوک سری تکون داد و منتظر به دراکولا نگاه کرد

- یادته که تو عمارت کنت توی آمریکا... اون بهم گفت که منتظر دراکولای ارشد و ایپومیا الباعه ...

حدودا ده دقیقه برای جونگکوک از گذشته و داستان ایپومیا آلبا گفت و بعد....

- اون ایپومیا آلبایی که برای یکی از دراکولاهای ارشد مقدر شده ... توییی !

به چهره جونگکوک نگاه کرد تا واکنشش رو ببینه
هر ثانیه که میگذشت چشمای جونگکوک گرد تر از قبل میشد
بهت زده زمزمه کرد :
+ من ؟!

- اوهوم .... و خب ذاتا اون دراکولای ارشد که تو براش مقدر شدی هم منم !




جونگکوک با کمی مکث پرسید :
+ از .... از کجا فهمیدی من آلباعم ؟!

تهیونگ پلک هاشو روی هم فشار داد و گفت :
_ تو عمارت کروف ... که نجاتم دادی ! ... وقتی گردنت رو دیدم ... جریان خونت رو دیدم ... این یعنی تو البای منی !

+ پس ... پس چرا نگفتی بهم ... صبر کن ببینم .... برای همین منو ول کردی رفتی ؟!

تهیونگ نفس عمیقی کشید و سر تکون داد
- اون موقع ... ما ... یعنی ... من فکر نمیکردم که جفتمون نمیتونیم هم رو تحمل کنیم!

+ چیشد که نظرت تغییرکرد؟!




تهیونگ آهی کشید و خیره به جونگکوک گفت :
- تو زخمی شدی! ... من ... فهمیدم حتی اگر عاشق هم نباشیم ولی تو مهمی ! .... همونطور که من برای تو هم بودم و میخواستی نجاتم بدی !

جونگکوک با خودش فکر کرد که حرف تهیونگ منطقیه پس سکوت کرد

- البته فقط این نبود .... یه چیز دیگه هم هست ! .... گفتی احساس عجیبی داری .... بعد از اینکه تو زخمی شدی  .... دکتر گفت که کالبد انسانی تو نمیتونه از بدنت در برابر اون زخم بزرگ محافظت کنه پس ... پس ... من تبدیلت کردم !

و چشماشو بست ... منتظر بود که هر لحظه جونگکوک یه سیلی بزنه تو گوشش و با داد و بیداد بگه که چرا تبدیلش گرده اما در کمال تعجب صدای خوشحالی جونگکوک رو شنید که با ذوق می گفت
+ یعنی ... یعنی من الان خون اشامم ؟!؟ ...
یا نه ... او مای گاد ... من ایپومیا آلبام من یه دراکولام یه دراکولای قدرتمند .... پشمام


Black bell | ناقوس سیاهWhere stories live. Discover now