Black bell | ناقوس سیاه

_ part 5 _

Part 5

Season 2

[پاریس_دفتر کار رئیس جمهور]

تهیونگ با یه تلپورت ساده توی دفتر کار برادرش ظاهر شد و با نامجونی روبرو شد که تا کمر توی برگه های مختلف غرق بود

- هیونگ

نامجون سرش رو بالا آورد و با لبخند به ته گفت :
● اوو سلام ته .... بیا بشین عزیزم

دراکولا روی مبل روبرو برادرش نشست و گفت :
- اه با اینکه از این دفتر متنفرم ولی بخاطر تو تحمل میکنم

نامجون لبخند تلخی زد و به ادامه ی کارش رسید
چند دقیقه به همین منوال گذشت تا بلاخره رئیس جمهور تونست کاراش رو تموم کنه که از جا بلند شد و روی مبل روبرو ی تهیونگ نشست

● چه خبر ... با جونگکوک چه میکنی ... اسمش چی شده بود ؟! آ ... آلبا ... درست میگم

تهیونگ سری تکون داد و با حالتی متفکر گفت :
- خوبه ... همه چیز خوبه ... فردا روز معرفی ... فکر می‌کنم هم من و هم جونگکوک بابتش استرس داریم

● خیلی دوست داشتم بیام اونجا و پیشیت ولی گفتی نمیشه !

_اونا تا همین الانشم با من لج بودن ... درسته که میدونن تو برادرمی ولی حضور تو توی جشن یجورایی مثل این میمونه که نقطه ضعفم رو شون داد بزنم !

نامجون به معنای موافقت سر تکون داد که تهیونگ اضافه کرد

- ولی تمام تلاشمو میکنم قبل از مراسم با تلپورت بیام به دیدنت اگرم نشد عکسمو برات میفرستم!

نامجون تکخنده ای کرد و گفت :
● از جونگکوک هم عکس بفرست میخوام ببینم اون بچه با قیافه خون آشامی چه شکلی شده ! ..... ته ... نمیخوای ..... به کاخ سر بزنی ؟!

همین یک جمله کافی بود تا صورت دراکولا از نارضایتی جمع بشه
رئیس جمهور با لحن نرمی گفت :
● اتاقت هنوز مثل قبله حتی یه تار مو توش جابه جا نشده ! گفتم شاید ... شاید

- نه

● ولی ته ....

- گفتم نه ... نمیخوام بیام اونجا ... اومدن به اونجا یعنی زنده شدن خاطراتم و خاطراتی که اونجا ثبت شدن چیزایی نیست که بخوام دوباره به یاد بیارم !

نامجون آهی کشید و گفت :
● باشه ... هر جور خودت راحتی !

تهیونگ بلند شد بره که نامجون انگار حرفی یادش اومده باشه گفت :
● اها راستی

تهیونگ سمت برادرش برگشت و سوالی نگاهش کرد
● تو ... تو هر موقع به هرجا بخوای تلپورت میکنی .... میگم که ... یعنی اگر خواستی به قصر تلپورت کنی توی اتاق من تلپورت نکن ... چون ... چون خب ... جین چند وقتیه که اونجا میمونه ... ممکنه که بترسه !