part3

43 6 0
                                    

ساعت کاری تهیونگ تموم شده بود و با یه ذهن شلوغ سمت بار رفت. همینکه رسید نشست و بی وقفه شروع کرد به خوردن الکل، نیاز داشت تا یکم ذهنشو اروم کنه و از شلوغیا دور بمونه.
کم کم انقد نوشید که دیگه حتی اطرافشم نمیشناخت!
در حالی که داشت خودشو با الکل خفه میکرد یه دختر قد بلند با لباسی کوتاه که حتی اگه نمیپوشیدش سنگین تر بود به سمتش اومد!
اون شب تهیونگ تحت تاثیر مستی یه وان نایت با این دختر داشت ولی..
یه ولی بزرگ این وسط هست اونم اینکه اون یه بار معمولی نبود! اونجا مون لایت بود، جایی که افراد خاصی اجازه ورود به اونجا رو دارن.
کسی که اونشب باشه تهیونگ سکس کرده بود جئون سومین بود!! درست حدس زدین، دختر رییس جئون!

تهیونگ شبو و بیرون بود فردا وقتی کارش تموم شده بود به خونه برگشت و بجای خونه با محلی که جنگ جهانی سوم رخ داده بود روبرو شد
کل خونه جوری بود که انگار بمب ترکیده! تمام شیطنت های سرکوب شده جونگکوک دوباره زنده شده بودن، جونگکوک درست مثل یه بچه خرگوش بالا پایین میپرید و کل خونه رو بهم ریخته بود!
_شما ها نمیتونید منو بگیری.. اخخخ این چی بود؟
سرشو بالا آورد و با صورت سرخ شده از عصبانیت تهیونگ روبرو شد!
تهیونگ قدمی به سمت کوک برداشت و گفت:
+کوک مگه تو بچه ای؟؟ این چه کوقتیه سر خونه اوردی.. آخخخخ این چی بودددد!؟
با درد اخماشو تو هم کشید و فهمید که یه میخ به پاش فرو رفته!
جونگکوک با دیدن تهیونگ درست مثل یه بچه که اسباب بازیشو ازش گرفته باشن شروع کرد به گریه کردن!
_هق... من... هق... متاسفم"فین فین".. نمیدونستم.. ناراحت میشی.
گفت و با چشمای تیله ای و پر از اشکش به تهیونگ خیره شد
تهیونگ یه لحظه شک کرد که یه بچه با خودش به خونه اورده یا یه قاتل؟
+هی هی کوک گریه نکن باشه؟ اشکال نداره!
گفت و جونگکوک با کیوترین حالتی که از خودش میشناخت به تهیونگ زل زد!
"این.. این خیلی کیوته! "
تهیونگ تو دلش گفت و بعد فهمید اینو به کی گفته باعث شد یه لعنت به خودش بفرسته!
_واقعا؟! راست میگی؟؟
+معلومه! حالا لطفا گریه نکن، خواهش میکنم.
گفت و جونگکوک با بیشترین سرعتی که میتونست دویید سمت اتاق!
+دیزی اینارو جمع کن تا همرو بفاک نداده!
تهیونگ سریع رفت سمت حموم تا دوش بگیره احساس میکرد از این بیشتر نمیتونه خسته بشه.

صبح روز بعد جونگکوک قبل از تهیونگ بلند شده بود ولی ایندفعه آروم بود! حتی میشد گفت ترسناک شده! مگه یه آدم یه شب تا صب چقد میتونه عوض بشه؟!
انگار اون بچه ای که یه روز قبلش کل خونه رو بهم ریخته بود مرده بود و این پسر جاشو گرفته بود!
یه دست لباس مشکی پوشیده بود، موهاشو از بالا جمع کرده بود و سر میز صبحانه نشسته بود!

صبح روز بعد جونگکوک قبل از تهیونگ بلند شده بود ولی ایندفعه آروم بود! حتی میشد گفت ترسناک شده! مگه یه آدم یه شب تا صب چقد میتونه عوض بشه؟! انگار اون بچه ای که یه روز قبلش کل خونه رو بهم ریخته بود مرده بود و این پسر جاشو گرفته بود! یه دست لباس مشکی ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خدمتکارا همه با تعجب به پسر نگاه میکردن! با جدیت تمام صبحانشو خورد سمت در قدم برداشت!
+نمیتونی بری بیرون!
تهیونگ گفت و پسر کوچیکتر با پررویی تمام بهش خیره شد.
_اون وقت چرا؟ کی همچین دستور فاکی ای داده؟ من جئون جونگکوکم! هیچ کس حق نداره به من بگه چیکار کنم یا نکنم!
و ما تهیونگیو داریم پشماش از تغییر ناگهانی پسر ریخته بود!
+تو فعلا اینجایی و اینجا خونه من هر چی که بگم باید ازش اطاعت کنی!
تهیونگ با حالتی که سعی داشت خونسردی خودشو حفظ کنه گفت و به ادامه صبحانش پرداخت
اما در باز شد و یک ثانیه بعد کوک دیگه تو خونه نبود!
+این دیگه کوفتیه؟! دیروز داشت گریه میکرد چون تو پام میخ رفته و الان؟! انگار یه ادم دیگس. فک کنم دو قطبی ای چیزی باشه!
گفت و رفت تا دنبال پسر بگرده!
"قربان اون توی بار مون لایت دیده شده"
مرد قد بلند گفت و متتظر دستور رییسش شد
+سریع برو اونجا
و این دستوری بود که از تهیونگ صادر شد!
*بار*
این بار طوری بود که انگار نفرین شده و حس عجیبی ازش میگرفت! وارد شد و بعد از نشون دادن کارت شناساییش وارد بار شد.
بعد از کلی جست و جو اونو توی یه گوشه در حالی که داشت هر چی که دم دستش میومد مینوشید پیدا کرد!
اون بار همونطور که قبلا هم بهش اشاره کردم بار معمولی نبود و بودن جونگکوک اونجا اصلا عجیب نبودچون اون وارث پروف بود!
تهیونگ همونطور که داشت به پسر نزدیک میشد متوجه نشد که سومین از گوشه بار با یه نیشخند بهش زل زده و خودشه که میدونه میخواد چه بلایی سرش بیاره!
پیش کوک رفت و کنارش نشست
+پاشو بریم خونه، اصلا چرا اومدی؟ اگه عموت اینجا پیدات کنه چی؟ مگه نگفتی که نمیخوایی پیدات کنه؟ تهیونگ داشت حرفاو خیلی سریع و پشت سر هم میگفت ولی یکدفعه با حس یه چیز نرم روی لباش دیگه نتونست ادامه بده!
درسته جونگکوک اونو بوسیده بود!
جونگکوک لباشو به ارومی تکون میداد و اون دو تا تیکه گوشت باریک رو میبلعید ولی تهیونگ! اون به معنای واقعی کلمه خشکش زده بود، در لحظه به خودش اومد و عقب کشید که باعث شد ناله پسر از سر اعتراض در بیاد
_هی ته ته نروو من بازم میخوام ببوسمتتت!!
تو خیلی خوشگلی دلم میخواد قورتت بدم:)
به تهیونگ نزدیک تر شد و یهو چشماش رو هم افتادن و به خواب رفت.
تهیونگ نمیدونست چه ری اکشنی نشون بده
خشکش زده بود و به معنای واقعی کلمه تو شوک کامل بود! اون اولین بوسه ای بود که با یه پسر داشت ولی میدونست که این اشتباهه! اون دشمن تهیونگ بود!

____________________________
فاکینگ 900 کلمه نوشتممم
و حدس بزنید کیه که جوگیر شده و چون ریدرا بیشتر شدن دوباره پارت اپ کرده؟
شاید امشب یه پارت دیگه هم گذاشتم وامید وارم این پارت غلط املایی نداشته باشه
لطفا ووت یادتون نره:) 💗

innocent killer Where stories live. Discover now