Part 3

104 23 12
                                    

💉🖤📂
#BCLProject
𝐏𝐚𝐫𝐭: #3

برای اولین بار، دکتر نوآک وارد آزمایشگاهی که سولجر بوی رو نگه می‌داشتن شد... هیچکس همراهش نبود ولی اهمیتی هم نمی‌داد. سولجر بوی هوشیار دراز کشیده بود و به نظر می‌رسید منتظره تا کستیل کارشو شروع کنه...

بالای سرش ایستاد و یه نگاه کلی بهش انداخت. طی این مدتی که اینجا بود ته ريشش یکم بلند شده بود. بدن برهنه و عضلانیش بعد اونهمه اتفاق حتی ردی از زخم یا کبودی نداشت... به نوعی جذاب بود.

اون به حرف اومد
"از کص کی پریدی بیرون؟! تو روس نیستی!"

کستیل لبخند کجی زد
"درست حدس زدی سرباز"

سولجر بوی چشماشو ریز کرد و غرید
"تخم حروم! تو نوآک کصکشی!"

کستیل دستشو توی جیب یونیفورم سفیدش فرو کرد "پس میشناسی..."

سولجر بوی با نفرت گفت: "همه توئه خیانتکارو میشناسن!"

کستیل با چشمای سردش به چشمای پر از خشم سولجر بوی خیره نگاه کرد و بعد سری تکون داد و بی‌ربط گفت: "تشنه نیستی؟"

یه لیوانی که ماده سفیدی توش بود رو داد دستش "مطمئنم تشنه‌ای!"

سولجر بوی با شک بهش نگاه کرد. نمی‌خواست قبول کنه اما حتی اگه می‌خواست هم نمی‌تونست حرکتی کنه چون به تخت بسته شده بود.

کستیل پوزخندی زد و فکشو محکم گرفت و محتویات لیوان رو توی دهنش خالی کرد... بلافاصله سولجر بوی فهمید این مایع، آب نیست! اسیده!

فریادش خفه شد و سعی کرد اسید رو تف کنه ولی کستیل بیشتر توی دهنش می‌ریخت. سولجر بوی سوزش وحشتناکی رو که از گلوش پایین میرفت و به معده‌ش می‌رسید رو حس می‌کرد ولی خبری از هیچ زخمی نبود.

کستیل ولش کرد و بی‌حس گفت: "بهتر نیست قبل اینکه بلای بدتری سرت بیاریم خودت نقطه ضعفتو بگی؟"

سولجر بوی متوجه نبود اما کستیل یه ذره ناامید شده بود... چون نتونسته بود حتی از درون هم بهش آسیب بزنه... شاید باید راه دیگه‌ای رو امتحان می‌کرد؟ شاید باید یه طور دیگه‌ای بهش نفوذ می‌کرد؟

سولجر بوی چند بار آب دهنشو قورت داد و چشماشو از حس سوزشی که داشت محکم روی هم فشار داد.

"کصکش کونی مادر جنده!!!"
صداش خش دار بود و هنوز گلوش حس سوزش داشت.

"پس اسید زیاد روت تاثیر نداره... چه بد"

رفت بالای سر نتایج آزمایشات قبلی و مشغول زیر و رو کردن برگه‌ها شد... همزمان شروع کرد به حرف زدن: "دلت نمیخواد درمورد تیمت بفهمی؟ دلت واسه دوست دخترت یا حتی دوست پسرت تنگ نشده؟"

سولجر بوی سعی کرد تعجبش رو مخفی کنه ولی کار سختی بود... اونا چطور اینهمه اطلاعات ازش داشتن؟ یادش نمیومد به کسی گفته باشه گان‌پاودر بهش کون میده. اینجا چه خبر بود؟

"اینقد کص نگو"

"اوه یعنی واقعا دلت نمیخواد بفهمی اون زنیکه قرمز چطور بهت خیانت کرده؟"

دهن سولجر بوی مثل ماهی باز و بسته میشد... نمی‌تونست واکنش درستی نشون بده... درسته که شکست ناپذیر بود اما ذهن و قلبش ناپایداری زیادی داشت.

"اون... نمیتونه همچین کاری کنه... ما قرار بود خونواده تشکیل بدیم... ما-"

کستیل متوجه شد تونسته بالاخره اونو تحت تاثیر قرار بده! درسته که اسید تاثیری نداشت ولی کلمات قدرت بیشتری داشتن و بهتر نفوذ می‌کردن... پس اون فهمید که به جای دکتر نوآک باید در قالب کستیل به اون نزدیک بشه... شاید اینطوری بهتر می‌تونست پی به نقطه ضعفش ببره.

اما الان نمی‌تونست بیشتر پیش بره... فقط بهش نزدیک شد و گفت: "متاسفم سرباز... اما... دوست دخترت بهمون کمک کرد تا-"

"امکان نداره!"

"متاسفم"

کستیل بعد اینکه یه بار دیگه تاسفش رو ابراز کرد از اونجا خارج شد. هرچند اصلا متاسف نبود. باید می‌ذاشت اون با افکار و اطلاعات جدیدی که بهش داده شده تنها باشه... اینطوری بیشتر تحت تاثیر قرار می‌گرفت... کستیل از فکر نقشه‌های توی سرش لبخندی زد. قرار بود خوش بگذره.

💉🖤📂

من هنوزم معتقدم که سولجربوی اون یارو رو میکرد🦦😂

و اون زنیکه قرمز... بچچچ🤡
چطور تونست خیانت کنه😭-

کستیل هم این وسط یه بازی روانی رو شروع کرده... بیچاره سولجربوی:)))

ممنون که ووت میدین💋

BCL Project (Sodier boy X Castiel)Where stories live. Discover now