💉🖤📂
#BCLProject
𝐏𝐚𝐫𝐭: #10کستیل به اطراف نگاه کرد و وقتی کسی رو توی راهرو ندید سمت اتاق (یا درواقع آزمایشگاه) قدم برداشت. الان ساعتِ کاری نبود و اکثر کارمندها خواب بودن... اهمیتی به دوربینها هم نمیداد چون میدونست نگهبانا خوابن... یا حداقل امیدوار بود که باشن. در هر صورت، قرار بود لو برن. میدونست که اینطور میشه.
و البته که اونا نمیتونستن کاری با کستیل داشته باشن چون به هرحال اون دکتر نوآک بود! اما آیا واقعا اینطوری بود؟ دکتر نوآک هنوزم براشون مهم بود یا یه مهره سوخته به حساب میومد؟
کستیل به آرومی در رو باز کرد و وارد شد. هیچ نوری به جز نورِ کمِ سبز رنگِ آزمایشگاه وجود نداشت و کستیل به زور فقط جلوی پاهاش رو میدید تا رسید به سولجر بویِ برهنه روی تخت... به نظر میرسید که اون خواب باشه... یا شایدم بیهوش...
دستشو گذاشت روی بازوش و تکونش داد
"هی بن... بیدارشو"خب... اون به این راحتیا بیدار نمیشد... کستیل شونهش رو گرفته بود و محکم تکونش میداد... همچنان فایده نداشت. دست دیگهش رو بلند کرد و سیلی محکمی به صورتش زد. خب، حالا اون بیدار و یکم گیج به نظر میرسید... و دست کستیل از این لمس کوتاه مور مور میشد...
اون چندبار پلک زد و با صدای خشداری گفت: "کس؟ اینجا چه گوهی میخوری؟!"
کستیل آب دهنشو قورت داد... الان به قسمت سخت ماجرا رسیده بود. چطور میتونست توضیح بده؟ اون حرفشو باور میکرد؟ درک میکرد که کستیل به جای منطق از قلبش پیروی کرده؟
شایدم درک میکرد... به هرحال، بن اونو به چشم همون فرشته نجاتی میدید که واقعا بود!
بن اخم کمرنگی کرد و مشکوک به کستیلِ وحشت زده نگاه کرد. کل مدتی که اینجا بود کستیل رو انقدر پریشون ندیده بود.
"نمیخوای بازومو ول کنی؟"
کس به خودش اومد و دستشو برداشت... جای دست کستیل روی بازوی بن مور مور میشد... بن از اینکه همچین چیزی رو گفت پشیمون شد؛ چون حتی یک لمس هم از طرف کستیل مثل رویای شیرینِ آزادی میموند. کوتاه و ناپایدار که زود از بین میرفت اما بینهایت خواستنی بود.
"چته؟ کیر از پیشونیم در اومده شوکه شدی؟"
"اونا میخوان بکشنت!!!"
کس بدون مقدمه و یهویی گفت"خب که چی؟ فک کردی خودم نمیدونم؟"
اما قبل از اینکه کستیل بخواد توضیح بده، بن چیزی رو به یاد آورد. انگار تازه هوشیار شده بود و خواب از سرش پریده بود.
"کیرم توش! کس! اون کصکشا میخوان بکشنت!"
حالا کستیل بود که تعجب میکرد.
"از کجا فهمیدی؟"
YOU ARE READING
BCL Project (Sodier boy X Castiel)
Fanfiction(Destiel) AU from The Boys series -خلاصه: بعد اینکه به 'سولجر بوی' خیانت میکنن و اونو تحویل روسیه میدن، روسها روی سولجر بوی آزمایشهای وحشتناکی انجام میدن... اما چی میشد اگه یکی از دکترها یعنی 'دکتر کستیل نوآک' دلش به حال سربازِ آمریکایی بسوزه؟... ...