💉🖤📂
#BCLProject
𝐏𝐚𝐫𝐭: #14
𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐏𝐚𝐫𝐭--دو ماه بعد--
بن سوتی زد و گفت: "ووگلبام مادرجنده عجب جایی زندگی میکنه"
کستیل ماشین رو خاموش کرد و درحالی که خارج میشد گفت: "وقتی برگشتم نمیخوام پشت فرمون ببینمت!"
بن نالید: "بیخیال! دلم واسه رانندگی تنگ شده مرد"
کستیل نچی گفت: "قراره بچه داری کنی عزیزم. پس من رانندگی میکنم. تمام!"
بن فحشی زیر لب داد و با حرص روش رو برگردوند. کستیل نیشخندی زد و رفت سمت در بزرگ عمارت ووگلبام.
نگهبان اونو شناخت! با دیدنش هل شد و سریع در رو باز کرد. با تته پته گفت: "دکتر نوآک... شما چطور اینجا-"
کس وارد شد "قرار نیست کسی بفهمه. من هیچوقت اینجا نیومدم."
مخفیانه زندگی کردن همیشه دردسر داشت و حالا کستیل فقط به خاطر جانی کوچولو این ریسک رو پذیرفته بود. جانی کوچولو برای کستیل خیلی اهمیت داشت! برای بن هم همینطور؛ هرچند که سعی میکرد مخفیش کنه.
ووگلبام اون بچه رو یجورایی از آزمایشگاه دزدیده بود و آورده بود به خونهش. چون نمیتونست بچه رو توی همون آزمایشگاه به کستیل و بنجامین تحویل بده. به هرحال هم دزدیدن یه آزمایش کار غیرقانونی بود و هم کل آمریکا سایه کستیل رو با تیر میزد.
دکتر ووگلبام توی حیاط پایین پلههای عمارتش ایستاده بود. از قبل منتظر اومدن دوست عزیزش بود. خب، اون استثنا بود و هنوزم کستیل رو مثل برادرش میدونست.
وقتی به هم رسیدن چند لحظه همدیگه رو نگاه کردن و بعد همو بغل کردن.
"دلتنگت بودم نوآک."
"دروغ نگو مرد"
"عا- خب آره! دستیار حرفهای نداشتن سخته"
جفتشون خندیدن و بعد به داخل رفتن. به نشیمن رفتن و نشستن. همون موقع پسر کوچولویی از پشت مبل در اومد و سریع خودشو به پای ووگلبام چسبوند.
دکتر موهای طلاییشو نوازش کرد و زمزمه کرد: "نترس جان... اون مرد خوبیه"
کستیل درحالی که قلبش محکمتر از همیشه میتپید به بچه نگاه کرد. پسر بچه به قدری معصوم و خجالتی بود که دلِ کستیل بیشتر از قبل به حالش سوخت.
ووگلبام که اینها رو از نگاه پر از غم کستیل خونده بود گفت: "فکر نکن همیشه انقدر مظلومه... قبل اینکه بیارمش سر یه نفر رو با لیزر منفجر کرد!"
کستیل نیشخند زد: "پس مثل پدرش خشنه"
ووگلبام جان رو سمت کستیل هدایت کرد و زمزمه وار بهش دستور داد: "برو پیش اون!"
YOU ARE READING
BCL Project (Sodier boy X Castiel)
Fanfiction(Destiel) AU from The Boys series -خلاصه: بعد اینکه به 'سولجر بوی' خیانت میکنن و اونو تحویل روسیه میدن، روسها روی سولجر بوی آزمایشهای وحشتناکی انجام میدن... اما چی میشد اگه یکی از دکترها یعنی 'دکتر کستیل نوآک' دلش به حال سربازِ آمریکایی بسوزه؟... ...