Part 7

199 22 0
                                    

داشتم اذیت میشدم
دست یکی رو روی فَکم احساس می‌کردم بخاطر اینکه از شرش خلاص شم سرم و تکون میدادم صدای یکی رو می‌شنیدم

:تهیونگ ،ته ،ته،عزیزم پاشو

چشام و باز کردم مامانم بود اما چرا صورتش زخمی بود یه صدای دیگه اومد

:رافائل

این صدا رو خوب می‌شناختم ، کابوس زندگیم
مامان سریع بلندم کرد

رافائل:یالا عزیزم پاشو

بغلم کرد و من و گذاشت تو کمد

ته:چی شده؟

صدای در اومد

:این دره لعنتی رو باز کن

دوباره صدای در اومد

مامان :هرچی شد بیرون نیا باشه

وبعد درو بست

: درو باز میکنی یا میشکنمش

من تو کمد بودم صدای شکستن درو شنیدم بعدش صدای جیغ مامانم
یهو از خواب پریدم تا چند دقیقه داشتم نفس نفس میزدم بلند شدم دیدم لباسای دیشب تنمِ رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون ولباس پوشیدم بعدش با حوله موهام و خشک کردم تازه یاد دیشب افتادم و باعصبانیت رفتم طبقه پایین

دیدم صداش از آشپرخونه میاد

داشت با همون خدمتکار سمجه ای که بزور میخواست چمدونامو بیاره صحبت می‌کرد

مورتیمور :تو خونه یونگی کار میکنین ؟

کوک:آره

مثل اینکه خدمتکار خیلی خوب جونگ‌کوک رو می‌شناخت چون بهش گفت

مورتیمور:بروفن

و از تو جیبش بروفن در آورد

کوک :آره مرسی

و ازش گرفتش

مثل اینکه تازه متوجه ی من شدن

مورتیمور :قهوه میخورین خانم؟

با عصبانیت نزدیک جونگ‌کوک شدم و جواب مورتیمور و دادم

ته:ممنون مورتیمور خودم بر میدارم
تو دوسانتی جونگکوک وایسادم و قهوه شو از دستش گرفتم و بروفن و هم گرفتم

ته:دیشب چی شد ؟

یه نگاهی بهم کرد و من با یه قلوب از قهوه بروفن و دادم بالا ، جوابمو داد

کوک:یادت نیست واقعا

بلند شد از روی میز ک سمت یخچال رفت منم دنبالش رفتم

کوک :خنده داره

ته :وقتی بابات از این در اومد تو نشونت میدم چی خنده داره

کوک:ببینیم برا کی بد میشه

دستشو گرفتم و برگردوندمش سمت خودم با عصبانیت بهش توپیدم

Culpa Mia Where stories live. Discover now