part 12

265 22 0
                                    

نویسنده :

جونگ کوک موقعی که میخواست از آب بیاد بیرون از قصد خودشو برد نزدیک لب های ته
ولی باهاش برخورد نکرد

ته که تو حال خودش بود با صدای دن که اومده بود بالای سرش به خودش اومد

دن :هی اون  کی بود ؟ اون یارو پسره توی عکس نبود؟

ته نگاهی بهش کرد ،خودشم نمی‌دونست چی بگه یعنی حرفی برای گفتن نداشت بخاطر همین چیزی نگفت
□□□□□□□□□□□□□□□□□□□

                                                                  Tea:

بعد از اینکه رفتم و یه دوش کوتاهی گرفتم چون حوصله نداشتم موهام و خشک کنم اومدم تو بالکون که با باد خودشون خشک بشن

چشمام و بسته بودم و داشتم دست میکشیدم لابه لای موهام نمیدونم چرا چشم هامو که بستم صورت اون اومد جلوی چشمام     

داشتم به کوک فکر میکردم که حس میکردم جدیدا حس هایی بهش دارم نباید اینطور میشد این حس اشتباه بود

با حس چیزو روی صورتم و بعد صدای مامانم چشمام و باز کردم که با گل های بنفشی که اسمشونم نمیدونستم مواجه شدم

مامان:سوپرایز

ته:مامان ترسیدم

مامان  دورم چرخید و گفت

مامان:ببین برات چی اومده

گلا و داد دستم و ادامه داد

مامان:من میگم این گلا بوی اتحاد دوباره رو میده

چونکه برام فرقی نداشت من که میدونستم نمیخوام باهاش برگردم والان اون جذاب لعنتی رو دوست داشتم جوری رفتار کردم که مامان امیدوار نشه برای همین به گلا نگاهی کردم و گفتم

ته :ممنون

مامان:بین و تو و دن اتفاقی افتاده عزیزم؟

ته:نه ،فقط انتظار نداشتم انقدر زود ببینمش یه جوری بود ،خوب میشم

مامان اومد نزدیکم و ابرو بالا انداخت

مامان:کسی رو میبینی مثلا؟

ته :نه کی رو باید ببینم اصلا

و روم و برگردوندم که اون لوپای سرخم که حتی وقتی بهش فکر میکردم و رنگ گوجه میشد و نبینه

مامان که انگار قانع نشده بود ولی گفت

مامان :درسته ،خب اون تو همین طبقهست

چون تو فکرش بودم و فکر کردم مامان فهمیده سریع برگشتم

ته:کی

مامان:دن ،من مطمئنم عاقلانه رفتار میکنه و باهم برمیگردین
و میخواست کارتی که خودم الان متوجه اش شدم و از روی گلا بر داره که من سریع گرفتمش خب نمیخواستم بدونه کیه آخه خودمم نمیدونستم توش چی نوشته

Culpa Mia Where stories live. Discover now