31. Arisa

4.6K 735 116
                                    

3rd person POV

"به رستورانِ جین خوش اوم....!" جیمین وقتی شخصی که داشت وارد میشد رو دید نتونست جملشو تموم کنه. اون بدون آرایش متفاوت بود، اما قطعا خودش بود. اون آریسا بود.

"ما تعطیلیم." جیمین با حالت جدی گفت. از اون دختر متنفر بود و اصلا بدش نمیومد بهش نشون بده چقدر ازش متنفره.

"ولی الان وقت ناهاره و اون تابلو نشون میده که تعطیل نیستید." آریسا با تعجب گفت. با خودش فکر کرد که اون گارسون چقدر بی ادبه اما بعد از لحظه ای براش آشنا بنظر اومد.

"آره، فقط برای آدما بازه." جیمین با صدایی یکنواخت جواب داد .

"من آدم نیستم؟!" آریسا با صدای محکمی پرسید و نشون داد از رفتار جیمین اذیت شده.

"نه تو یه ماری" جیمین با پوزخند گفت.

آریسا حالا بالاخره یادش اومد اون شخص کیه. اون عکس جیمین رو توی مجله ها دیده بود. "آها تو یکی از دوستای اونی." آریسا با لحن عصبی گفت. جای تعجب نبود که اینطوری رفتار میکرد اون دوست تهیونگ بود.

"آره هستم بخاطر همین تو نمیتونی اینجا غذا بخوری." جیمین گفت و باعث شد خیلی از مردم بهشون خیره شن و با خودشون فکر کنن قضیه چیه.

آریسا به اطراف نگاه کرد و با خودش فکر کرد که مشتری ها اونو میشناسن یا نه اما یه دفعه دستش کشیده شد و باعث شد اون و جیمین به پایین نگاه کنن.

"مامان؟ ما نمیتونیم اینجا غذا بخوریم؟" این صدای دخترش چهیون بود. جیمین انقدر درگیر آریسا شده بود که متوجه نشده بود اون بچه هم اینجاست. جیمین از آریسا متنفر بود ولی خب اون بچه گناهی نداشت و جیمین هم مقابل بچه ها ضعیف بود. پس سریع سمت چهیون خم شد و از یه گرگ به یه موچی مهربون تبدیل شد. "متاسفانه همه ی میز ها پره اما میتونی غذای آماده سفارش بدی و بعد بری خونه و غذاتو با مامانت بخوری، چطوره خوشگل خانم؟" جیمین پرسید. چهیون سرخ شد و پشت مادرش قایم شد اما سرشو تکون داد.

جیمین بلند شد و حالتش دوباره جدی شد. "فقط این دفعه، مار"

بعد از تمیز کردن میز به آریسا اشاره کرد که اونجا بشینن و سفارش بدن و بعدش وسایل نظافت رو به آشپزخونه برد. نفس عمیقی کشید و چشماشو چرخوند.

"اوه! یه نفر داره روز سختی رو میگذرونه ولی هنوز نصف روز هم نشده" جین گفت.

"از بین تمام جاهایی که میتونست بره اومده اینجا!" جیمین بالاخره عصبانیتشو نشون داد. نمیدونست چرا انقدر از آریسا عصبانیه. شاید بخاطر این بود که مدت زیادی از محبت جونگکوک سواستفاده کرده بود ، یا تهیونگ رو توی مهمونی تحقیر کرده بود، نمیدونست. تمام چیزی که میدونست این بود که از اون دختر خوشش نمیاد.

"کی؟" جین با کنجکاوی پرسید.

"آریسا!" جیمین گفت.

"مدلی که رد صلاحیت شد؟ اون اینجاست؟؟ کجا کجا کجاست؟ نشونم بده" جین گفت و جیمین رو سمت در آشپزخونه کشید.

BROKEN Where stories live. Discover now