3rd person POV
"اههههه مامان گفت خبرنگار نیست!! پس اینا چه کوفتی ان؟" تهیونگ لحظه که ماشین وارد محوطه شد گفت. اون از دوربین و رسانه خوشش نمیومد. "و تازه ما دیر کردیم. کی گفت خوبه که قبل از اومدن یه تغییر اساسی داشته باشیم؟" تهیونگ گفت و به جیمین نگاه کرد. این ایده ی جیمین بود که اونا باید خوب لباس بپوشن چون برای پارتی هیجان زده بود و میگفت لباس تاثیر زیادی داره چون قراره با سلبریتی های زیادی ملاقات کنن، اما در واقع پیروزی اصلی جیمین این بود که تونسته بود یونگی رو قانع کنه بیاد مهمونی و آماده بشه چون یونگی واقعا از اینکار متنفر بود.
پارتی از ساعت هفت و سی دقیقه بعد از ظهر شروع میشد، اما شیفت کاری جیمین تازه ساعت شش تموم میشد، پس بعد از تموم شدن شیفت جیمین اونا مستقیم رفته بودن تا کت و شلوار بخرن و بعدش رفتن آرایشگاه تا یه دستی به سر و روشون بکشن، در واقع متقاعد کردن تهیونگ راحت بود چون اون همیشه آدم شیک پوشی بود، کسی که سخت راضی شد یونگی بود ولی خوشبختانه در نهایت موافقت کرده بود.
هر سه مرد از ماشین پیاده شدن و خبرنگار ها سریع شروع کردن به عکس گرفتن، حتی از زمانی که سلبریتی ها و مدل ها اومده بودن بیشتر عکس گرفتن."آهه بخاطر اینه که دوست ندارم به همچین پارتی هایی برم. نور دوربین داره کورم میکنه. چشمای بیچارم." تهیونگ گفت.
(استایل تهیونگ)"فقط لبخند بزن. مشکلی نیست. فقط پنج دقیقه تحمل کن." جیمین گفت.
STAI LEGGENDO
BROKEN
Storie d'amore[Completed] "به شوهرم نگو، ولی قراره ازش طلاق بگیرم" تهیونگ مست در حال گفتن این حرف ها به جونگکوک بود. کسی که در واقع شوهرش بود! Genre: romance, General, Drama, Slice of life Couple: Kookv Writer: ongiepills Translator: Helen___aw 🥇angst 🥇Lgbt 🏅...