اشک هایش را پاک کرد و دست های لرزانش را به سوی شانه های آلفای خشمگن برد.
"آلفا..من رو نگاه کن..آلفا..تو رو خدا..نکن"
نگاه جونگ کوک روی اشک های او نشست..
آلفای درونش وجودش را چنگ میکشید. آرام عقب کشید و بوسه ای بر گونه تهیونگ نهاد.
(مزاحمت:اولین بوسه کوکوی...دست جیغ هوراااااااااا..آ ماشالا😂😁)"باهام راه بیا موی لوبیمی"
[мой любимый:محبوبم]
تهیونگ متعجب به چشم های سرخ او خیره شد.
"باهام مثل هرزه ها رفتار نکن"
جونگ کوک دستان ظریف او را میان دستانش کشید و گفت:
"حالم بده..بهم اجازه بده"
تهیونگ فینی فینی کرد و گفت:
"باهام خشن نباش"
جونگ کوک از درد حرف هایش او را به آغوش کشید و گفت:
"نمیکنم..خشن نمیشم..تو..جفتمی"
تهیونگ دستانش را با تردید دستانش را دور گردن او حلقه کرد.
"بهت اجازه میدم آلفای من"×شروع پرواز اردک ها فاز 3...ای کصکشی که نمیخوای اسمات بخونی تو غلط میکنی..تهکوک کوکوی برا من شیپ میکنی..فیک میخونی..اسمات نمیخونی؟
زر نزن..همه باید باهم بریم جهنم که اونجا خوب از خجالتتون در بیام..بیا برو بخون ببینم چی میشه..بچه پررو.."مین ایسمات نموخونیم"زر زن..برو بخون بینم بچه..بدو تو همینو نکردم تو کونت(^人^)×آرام دست را میان ران های او کشید و گفت:
"میخوام برام بلند ناله کنی امگای من..بلند"
تهیونگ دستانش را دور گردن او شل کرد و گفت:
"تنم برای تو.."
جونگ کوک غرش سرخوشی کرد و زبانش را روی گردن او کشید.
"پوستت مزه عسل میده موی لوبیمی"
تهیونگ آه کشید و کمرش را قوس داد.
حس خوش زبان آلفا نمیذاشت روی حرف هایش تمرکز کند.
بوسه کوچکی گوشه لبان سرخ آلفا کاشت اما لبانش به شدت در دام لب های باریک و خشن آلفا قفل شد.
"اووممم..آلفا..آرومم..آههه"
جونگ کوک زبانش را روی نیپل او کشید و با صدای بم شده غرید:
"بهم بگو موی لوبیمی..چه حسی داری؟"
سپس نیپل او را در دهان کشید و شروع به خیس بوسیدن و مکیدنش کرد.
تهیونگ با اشک های لذت در موهای بلند او چنگ زد و با صدایی لرزان گفت:
"بهشته...آهههه..بیشتر..حس میکنم..رو ابرام...آلفااااا"
با جیغ آخرش روی تخت افتاد و تنش سست شد.
جونگ کوک نیشخندی زد و با انگشت شست لبان خیس از بزاق او را پاک کرد.
"چیشده موی لوبیمی؟"تهیونگ با نفس نفس دست او را گرفت و گفت:
"نیازت دارم"
آلفا روی او خیمه زد و نگاهش را به چشمان عسلی او دوخت.
"امگای من بهم نیاز داره؟"
امگا سری تکان داد و با دلبری گفت:
"به آلفاش نیاز داره"
جونگ کوک سرش را پایین برد و لبان او را به دهان کشید.
زبانشان میان هم رقص گرفته بود و دستانشان تن همدیگر را لخت میکرد.
جونگ کوک دستش را میان ران او کشید و به کشاله رانش رسید.
تهیونگ لرزید و بوسه را قطع کرد.
"میترسم..باهام خشن نباش"
جونگ کوک نگاهش را به چشمان غمگین او دوخت."من هیچوقت باهات خشن نمیشم موی لوبیمی"
دستش را عقب کشید و میان ران های خوش تراش او نشست.
"بهم اجازشو میدی؟"
تهیونگ با چشمان اشکی گفت:
"هیچکس تاحالا بهم احترامی نذاشته"قلب جونگ کوک شکست.
"میکشم همه اونایی که اذیتت کردن..گریه نکن موی لوبیمی"
تهیونگ هقی زد و با دست های لرزان اشک هایش را پاک کرد.
"ادامه بده آلفا"
جونگ کوک آرام عضو او را به دهان گرفت و مکید.
امگا با صدای بلند نالید:
"آلفاااااا...آهههه"
تمام اتاق از ناله های بی شرمانه امگا پر شده بود و بوی عطر عسل تن آلفا را هر لحظه سست تر میکرد.
"دیگه نمیتونم موی لوبیمی"
جونگ کوک او را برگرداند.
"روی زانوهات بیاست موی لوبیمی"
تهیونگ چهار دست و پا ایستاد و گفت:
"من برای تو آماده ام آلفا"جونگ کوک ناله سرخوشی سر داد و روی زانو هایش ایستاد.
"ممکنه یکم درد داشته باشه..آروم پیش میریم"
تهیونگ تلخندی زد و گفت:
"مهم نیست آلفا..من قبلا بدتر از اینو داشتم"
جونگ کوک خشمگین فک او را میان انگشتان قوی اش کشید و فریاد کشید:
"وقتی تو تخت منی..جفت منی..امگای منی اسم خاطره هیچ آلفای دیگه ای رو نمیخوام..تو بلور منی و باید باهات مثل خدا رفتار بشه"
و آرام واردش شد.
تهیونگ از درد چشمانش را بست.
"آلفا..فکم"
جونگ کوک دستش را پس کشید و پهلوهای او را گرفت.
"میدونی..اولش باور نکردم اون دو تا توله بچه های منن....آهههه..خودتو شل کن"
تهیونگ با درد به ملحفه چنگ زد و سرش را درون بالشت کوبید.
جونگ کوک عقب کشید و دوباره کوبید.
"اما شباهت تهگوک به من انکار نشدنیه..هانول..آهههه..خدایا..تو بهترینی موی لوبیمی....اوه..داشتم میگفتم..اون سرتق لعنتی..به تو رفته نه؟"
تهیونگ با درد و لذت آمیخته شده خندید و گفت:
"چهره اش؟آره..اخلاقش؟نه...آههههه..تندتر"
و سپس این ضریات تندی بود که درونش کوبیده میشد و صدای خیسی که اتاق را پر کرده بود.
"میخوام امگام باشی..تا ابد..تا زمانی که باهم توی یه تابوت خاک بشیم امگای من"
_____
با درد چشمانش را گشود و نگاهی به اتاق نا آشنا کرد.
با به یادآوردن صحنه های شب قبل وحشت زده روی تخت نشست که نتیجه اش ناله بلند و درد کمرش بود.
"بهوش اومدی؟"
تهیونگ با تعجب به جونگ کوک خیره شد."ما..دیشب.."
جونگ کوک نگاهش را به صورت گیج او دوخت.
"در واقع تا همین چند ساعت پیش..زود بیدار شدی"
تهیونگ کمر دردمندش را مالید و گفت:
"حقیقت تلخیه نه؟"
جونگ کوک پوزخندی زد و چانه او را میان انگشتانش کشید.
"تلخ؟اینکه من آلفاتم تلخه؟"
تهیونگ نگاهش را به سیاه او دوخت.
"نیست"
و لبانشان روی هم غلتیدند.
"تنت من رو تشنه میکنه موی لوبیمی..تو جواهر منی"
____"بیهت دفتم بلو کینالللل"
با صدای فریاد هانول برای بار دوم آه کشید و گفت:
"من رو نگاه کن هانول..مامانت..چطور بگم..اون حالش خوب نبود..الان باید بابات ازش مراقبت کنه تا خوب شه"هانول با تعجب به جیانگ درمانده نگاه کرد.
"ماما حالیش دوب نیشت؟چیشوده؟بابا؟ازش مولاقبت بوتونه؟"
جیانگ با درماندگی سر تکان داد.
اما بلعکس هانول جیغ کشید:
"به جیون جوتوت بدو به ماما من دشت نزنهههههه..بلو اونول"
جیانگ با درماندگی تن سمج هانول را به سمت تهگوک هول داد و گفت:
"ببین..داداشت ترسیده آرومش کن"
اما این تنها فریاد هانول بود که دیوار های قصر را لرزاند.
"بیا بیلون جیون جونتوت..باهات کالی ندالمممممممم"
____بله..و شاهد آتیش سوزوندن هانول هستید هم اکنون از شبکه خبر.
دیدم bunnywhitecute آپ کرده گفتم یه پارت آپ نکنیم؟میدونم...میدونممممم دیر آپ میکنم..ولی همین که آپ میکنم خودش خوبه😎
برید کیفش رو برید.یه سوالی که ممکنه پیش بیاد..
رابطه کوکوی خوب شده؟
ههه..باید بگم..اسپویل نمیکنم تا خودتون پارت بعد بفهمید😈
YOU ARE READING
torquem amoris
Historical Fictionزنجیر عشق} _خوش اومدی امگا کیم...یا شاید باید بگم امگا هرزه که مایه آبرو ریزی خاندان کیم شده. تنش لرزید. دست هایش روی گوش های کودک خردسالش سفت تر شد. +من..مجبور شدم. ______ _واقعا بچه های منن؟ +آره جونگ کوک...آره آلفا..آره بی رحم ترین من...