قرارداد ۵ ماهه:آزادی

173 24 4
                                    

بعدش گفت:
_چی داری میگی؟ من اصلا تو رو نمی‌شناسم! میخوای نجاتت بدم نه؟ ببخشید اما نقشه‌ات نگرفت!!

+من چی میگم؟ در اصل تو داری چی میگی؟!! تو همون کیم تهیونگی!

_اشتباه میکنی چون نیستم!

+میدونی چیه؟ انکار کن! چون دیگه اون موضوع ذره ای برام اهمیت نداره!
البته خودمم میدونستم که خیلیم اهمیت زیادی داره.
کوک:
جریان چیه؟

+هیچی اینو با یکی دیگه اشتباه گرفتم. با کسی که خیلی برام مهم بود اما بی دلیل منو تنها ول کردو رفت هلند! اما الان دیگه اهمیت نداره!
ویو لیسا:
میدونستم جنی خیلی ناراحته پس سریع بحثو عوض کردمو گفتم:_ موضوع مهمت چی بود؟

+خلاصه و رکش میکنم.من الان یعنی امروز باید با یکی ازدواج کنم اونم بخاطر مسائل خانوادگی. ما یعنی منو تو یه قرارداد می‌بندیم. تو ۵ ماه ادای زنمو در بیار بعدش طلاق و آزادین! علاوه بر اینا تو این ۵ ماه من تموم هزینه هاتو میدم.

_جاااان؟ شوخی میکنی دیگه؟ یا دروغ جدیدته؟

+شوخی و دروغی در کار نیست

تهیونگ:×کوک واقعا میخوای با این ازداوج کنی؟؟ مطمئنی؟

+هیچ وقت اين همه مطمئن نبودم

_واقعا فکر کردی باهات ازداوج میکنم؟؟ عمراا

+خوددانی! اما اگه اینکارو نکنی تا آخر عمرت گروگانی. و نه فقط تو بلکه دوستتم عذاب میکشه و همه روزات کسل کننده و رنج آور میشن.

نیشخند روی لبم‌ محو شد. راست میگه...اگه این قرارداد رو امضا کنم شاید زندگیم یذره پر هیجان شه. اما نه! من نمیتونم با اون هیولا ازدواج کنم! اما خب قطعا نمیخوام تا آخر عمرم گروگان باشم تازه جنیم با من گروگان میشه تا آخر عمرش. دلم می‌خواست گریه کنم...آخه چرا باید سرنوشتم اینجوری باشه.

کوک: _دو ساعت وقت داری تا راجب قراردارد تصمیم بگیری.

+اگه من اینو امضا بزنم جنی چی میشه؟

_اسمش جنیه؟...اوکی ... اون میتونه تو یکی از ویلاهای من بمونه.

+پس من کجا میمونم؟

_من نه ما! چون بعد عقد باید تو یه خونه بمونیم یعنی خونه من

+ خیلی آشغالی.و به مامانم قراره کی بگم؟

_زیادی سوال میکنی! امضا کن بعدش میفهمی
اینو گفت و رفت.

جیغ کشیدمو به بخت سیاهم لعنت فرستادم.
جنی:_لیسا! ازدواج چیز خیلی مهمیه! پس اگه نمیشه بیخیالش شو!

+چاره ندارم چون نمیخوام تا آخر عمر به همین وضع باشیم!

به یکی گفتم دستامو باز کنه تا قراردادو امضا بزنم. در حالی که امضا میزدم بزور جلوی بغضمو گرفتم. امضا زدم...تموم شد! حالا من قراره ۵ ماه زن اون روانی باشم!
ویو کوک: ۳۰ دقیقه بعد دستیارم زنگ زدو گفت که اون دختره یعنی لیسا قرارداردو امضا زده. لبخندی زدمو و قطع کردم. به قیافه هنگ بابام تو مراسم وقتی دختره رو میبینه فکر کردم.
ساعت ۲ که شد دوباره رفتم خرابه.از قبل چندتا جواهرات شیک خریده بودم که تو مراسم از اونا استفاده کنه. و حالام باید لباسشو میخریدیم.
رفتم تو خرابه. دخترا خوابیده بودن‌.
لیسا خیلی کیوت خواب بود. احساس کردم قلبم تندتر میزنه و محوش شدم پس دستی به صورتم کشیدمو با خودم گفتم: فکرای الکی نکن!

𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙨𝙝𝙖𝙙𝙤𝙬Where stories live. Discover now