*بوی خاطرات تو*
P:4
_قاتل زنجیرِای" الکس امرسون" یا به عبارتی کیم سوکجین
دیشب هنگامی که دختری را گروگان گرفته بود..دستگیر شد 4 دختر به ق*تل رسیده شده بودن..طبق صحبت های پزشک عمومی معلوم شده قبل از فوت بهشو ت*جاوز شده.
قطعا حکم قاتل مرگ است اما به گونه ای اعلام شده که کیم سوکجین ادعا میکنم دوچار بیماری چندشخصیتی است و او کسی را نکشته..او به تیمارستان منتقل شد تا در طول دوهفته و یا بیشتر تحت نظر باشد تا دادگاه برگذار شود.با حرفایی که شنیدم بغض کردم و جعبه دستمال کاغذی رو به طرف تلویزیون پرت کردم.
تهیونگ: اروم باش ا.ت...تازه الان حالت بهتر شده_چرا میشنی اخبار میبینی! میخوای حالت بدتر بشه؟
ا.ت: تهیونگ اون مریض نیستش..خودم با چشمای خودم دیدم اون خیلی ریلکس منتظر پلیس بود..هق
تهیونگ: گریه نکن ا.ت...اروم باش
منو بین بازو های مردونش گرفتو بوسه ای به موهام زد.
تهیونگ: مطمئن باش اون میره زندان.
ا.ت: ام..اما چطوری؟..هیچکس باور نمیکنه که اون مشکل چند شخصیتی ندارعه
تهیونگ: من نمیدونم..اما مطمئن اگه اون ادم کشته باشه قطعا تقاص پس میده.
از بغلش بیرون اومدمو رو کاناپه دراز کشیدم..خسته بودم اما نمیتونستم بخوابم..هر بار که چشمام رو میبندم ارزو میکنم ای کاش هیچ وقت تو اون خیابون قدم نمیزاشتم..
نمیتونم درخواست کنم که ای کاش یه دختر دیگه ای رو میدزدید، اینجوری خیلی ناعادلانه میشد البته هم در حق من و اون دختر..اما این اتفاق افتاده و به این معناست که فرد اسیب دیده منم
یعنی چیکار باید بکنم.....ته: ا.ت...زود بزن اخبار
ا.ت: باشه.._ خبری شوکه کننده و باور نکردنی! انتظار این رو نداشتم که به سرعت دادگاه به نتیجه برسه.
_ اما بعد از چک و برسی تمام مدارک..میتونیم بگیم که اتهام قتل 4 دختر از کیم سوکجین برداشته میشه..به علت پیدا کردن اثر انگشت شخص دیگر بر روی آلت قتاله و انجام ازمایش های دی ان ای میتوان گفت قاتل شخص دیگری است..اما هنوز مظنون ما کیم سوکجین هستش.این پرونده هنوز باز است و کارگاهان زیادی رو مشغول کرده.
و...اما کیم سوکجین هنوز به جرم گروگان گیری زیرنظر خواهد بود.نمیتونم باور کنم!...امکان ندارع
ا.ت: مم..من مطمئن اون دخترا رو خودش کشته
ته: ا.ت..بدون مدرک نمیشه چیزی گفت
مکثی کرد و توی چشمام نگاه کرد.
ته: ت..تو خودت دیدی که اونا رو بکشه؟
سرمو پایین انداختم..نمیتونستم جوابی بهش بدم اما یه حسی بهم میگفت که کیم سوکجین اون دخترا رو کشته.
ا.ت: اون زرنگ تر از این حرفاست..
ته: چ..چی؟
ا.ت: ابن یه نقشه برنامه ریزی شدست..واقعا گیج شدم..اول که میدونست پلیسا میان و بعد خودشو زد به موش مردگی و حالا اتهامش برطرف شد!
ته: ا.ت نمیخواد خودتو درگیر این ماجرا کنی!
ا.ت: تهیونگ من نمیتونم کاری نکنم..اونجوری حال خودم بدتر مشه..از خودم متنفر میشم که چرا وقتی من تنها کسیم که حقیقتو میدونه باید بیخیال عدالت بشه.
ته: میخوای چیکار کنی؟
~~
نمیدونستم کارم درسته یانه...اما حداقلش تونستم تهیونگ رو راضی کنم.
شاید خیلیا فکر کنن حتما دیوونه شدم ولی خوب وقتی با خانم لی حرف زدم و ازش خواستم منتقلم کنه اینجا اون قبول نکرد ولی وقتی حقیقت رو گفتم تحت تاثیر قرار گرفت و منو دیوونه خطاب کرد..اشکالی نداره ،خانم لی همیشه با من شوخی میکنه و میدونم این حرفو جدی نزد،به هر حال...
حداقلش بلاخره برای پروژم یه بیمار پیدا کردمو میتونم رزومم رو کامل کنم
_ارام بخش بهش تزریق کردیم و ما این بیرون هستیم تا اگه اتفاقی افتاد سریع کمکت کنیم.
ا.ت: ممنونم.
قفل اتاق رو باز کردن و من وارد شدم که....
YOU ARE READING
*The smell of your memories*
Romanceژانر:+رومنس.+اسمات🔞BDSM.خشن.درام.انگست دختری که درحال پیروی از سرنوشتش که مجبور میشه خاطراتی که از کودکی از یاد برده بود رو به یاد بیاره...که سرنوشتش اون رو جلوی یک بیمار چندشخصیتی که به گذشته اش مربوط میشه قرار میده.